ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

"ماهی ها در شب می خوابند"

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۳ ب.ظ

"این نوشته نه "نقد" است و نه "تحلیل" – چه من شایسته نقد نوشتن و تحلیل نمودن فرا دستانم نیستم - بلکه صرفا نوشته ای جهت معرفی کتابی ارزشمند است. کتابی که خواندنش وجودم را لبریز لذت نمود،  از همین رو دوست دارم از این طریق آن را به دیگران نیز  پیشنهاد نمایم و چقدر خوب است کتابهایی را که از خواندنشان لذت می بریم به دیگران معرفی کنیم."

درست است اغلب ایرانیانی که در غرب زندگی می کنند، حداقل در عرصه ادبیات حرف چندانی برای گفتن ندارند و حتا نویسندگان ایرانی هجرت گزیده نیز، کمتر از زمان حضور خود در ایران مجال نوشتن می یابند. اما این یک قاعده نیست، و یک جمال زاده برای بطلان این نظریه کافی است.

سودابه اشرفی، قاعده شکنی است که کار نویسندگی را از غربت آغاز نمود. رمان کوتاه "ماهی ها در شب می خوابند" دومین کتاب این نویسنده و نخستین کتاب از او می باشد که در  داخل کشورمان منتشر شده است.

نویسنده کتاب، سال 1338 در تهران به دنیا آمده و نویسندگی را از سال 1990 در آمریکا آغاز نموده و اولین کتاب وی، مجموعه داستانی است با عنوان "فردا می بینمت" که در سال 1999 در آمریکا منتشر شد و ماهی ها در شب می خوابند، به همت انتشارات مروارید و در سال 1383 منتشر شده است. کتابی که در کمتر از دو سال پنج بار چاپ شده و به احتمال قوی ناشر ششمین چاپ آنرا در بیست و یکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه نموده است.

رمان کوتاه "ماهی ها در شب می خوابند" علیرغم حجم اندکش، به دلیل سبک و میزان تاثیر گذاری، جایگاه ویژه ای را در نزد مخاطبان پیدا کرده و توانسته در اندک زمانی، سه جایزه مهم ادبی ایران یعنی "صادق هدایت"، "مهرگان ادب" و "بنیاد گلشیری" را به دست آورد.

یکی از مهمترین ویژگی های کتاب نثری است که اشرفی برای بیان روایت خود برگزیده است. اگر پیش از خواندن این رمان، "شازده احتجاب" گلشیری را خوانده باشید کاملا متوجه قرابتهای نثر این دو رمان خواهید شد. البته این شباهت، به تکرار منجر نشده و چه بسا شیوه اشرفی در "ماهی ها..." به دلیل نزدیکی به ذهن و زبان روزگار ما، زنده تر، جذاب تر و تاثیرگذار تر می دانم و بر این باورم که اشرفی، به نحوی شایسته توانسته سبک گلشیری را با شرایط زمانه ما بازسازی نماید و این، بیانگر توانمندی ها نویسنده کتاب است.

خواننده، در مواجه با روایت اشرفی، آرام آرام و با خواندن سطر به سطر داستان، به کلیت آن پی می برد و داستان، با خواندن چند صفحه یا فصل، خود را لو نمی دهد.

اشرفی، در داستان خود، جزء به جزء ماجراها را شرح نمی دهد و با ارایه تصاویری مبهم و نامنظم از داستان، عرق خواننده را در می آورد و اصلا داستانی "هلو برو تو گلو" نیست.

اشرفی در روایت خود از همان شیوه ای بهره برده که همه ما برای مرور خاطراتمان بهره می بریم. ما هرگز در مرور خاطرات خود در ذهن، از شیوه یادآوری خطی استفاده نمی کنیم و خاطرات را نه بر اساس نظم تاریخی که شیرینی و تلخی، اهمیت و میزان تاثیرگذاری شان به یاد آورده و مرور می کنیم.

اشرفی همین شیوه را برای بیان روایت کتاب برگزیده، چنانکه با خواندن کتاب، احساس می کنی فصل های "پنج"، "شش" و "هفت" می بایست به صورت "هفت"، "پنج" و "شش" تنظیم می شدند و یا فصل "سیزده" می بایست قبل از فصل "دوازده" روایت می شد. همچنین نویسنده در برخی از فصول، ماجراها را از آخر به اول تعریف کرده که این خود، زیبایی خاصی به مطلب داده است. شیوه ای که بسیار با حال  هوای رمانها کوتاه سازگار تر است.

شیوه مینی مالیستی نویسنده در روایت داستان، و ناگفته گذاشتن برخی ماجراها، این فرصت را در اختیار خواننده می گذارد تا بر اساس تجارب، علایق و ذهنیت خود، دنباله ماجرا ها را حدس بزند.

به عنوان مثال نویسنده بخشی از گرفتاری های طلائیه را در ترکیه بازگو می کند و اشاراتی مبهم به اعدام امید می نماید اما جزئیات ماجراها را بازگو نمی کند و به خواننده اجازه می دهد تا فهم و روایت خود را از داستان داشته باشد.

پیرامون این داستان و شخصیتهای آن، مطالب زیادی می توانست از جمله مادری که به دلیل "زن" بودن در جامعه ای سنتی، همواره در "حاشیه" قرار دارد و قربانی است و پدری که با همه سخت گیری اش بر خانواده، خود نیز  قربانی شیوه های ناعادلانه اقتصادی جامعه می شود و قربانیانی که با پافشاری بر بنیانهای سنتی جامعه، زمینه بدبختی خود را فراهم می آورند اما احساس می کنم که فعلا تا همین جا کافی باشد. شاید مجالی فراهم آید و در آینده ای نزدیک، شخصیتهای داستان را نیز به صورتی مستقل مورد ارزیابی قرار گیرد.

دریافت نسخه PDF

  • سید حسن کاظم زاده

نظرات (۱)

سلام سلام
.
ممنون از معرفی
الان در سایت کتابخانه آستانقدس سرچ کردم دیدم هست. هم این رمان؛ هم فردا می بینمت.
بتازگی سه کتاب امانت گرفتم. ان شاءالله ماه بعد می روم سراغش
.
برقرار بمانید و راضی