ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

این ها، نوشته های من هستند که بر حاشیه ی کتاب "مبانی کلامی اجتهاد" نوشته ام و اینک پس از سال ها به این شکل منتشر می شوند.

£ هر متنی حامل جلوه های شخصیتی نویسنده و ویژگی های اجتماعی جامعه است که در آن تولد یافته چه آفرینش گر متن بدان واقف باشد و چه از آن غافل باشد.

£ هوسرل بر آن بود که ما نمی توانیم به روان افراد وارد شویم و به پیچیده گی ها و امور موجود در روان افراد پی ببریم جز با بررسی امور عینی مربوط به فرد. به عنوان مثال ما با پریشان ظاهری و نرسیدن به بهداشت و ظاهر به یک وضعیت روانی خاص در افراد پی می بریم وگرنه راه دیگری برای کاوش در روان افراد نداریم. این امر به دیلتای این امکان را داد تا وقتی در تحلیل متن می خواست به روانکاوی مولف بپردازد بر این نکته تاکید کند که این وضعیت روانی با توجه به عملکرد ها، انتخاب ها و ... قابل فهم و شناسایی است. پس باید برای فهم متن به نوع زندگی نمودن مولف نیز باید توجه نمود. یعنی ما قادر به فهم و درک معنا در آثار فردی چون حافظ نیستیم مگر اینکه به لایه های روانی این فرد نزدیک شده و دست یابیم و برای این نزدیکی نیز راهی نداریم جز اینکه ببینیم این حافظ چگونه می زیسته یعنی نمود عینی روان حافظ چگونه بوده است. حالا ما باید به کدامیک از نمود های روانی توجه کنیم. دیلتای می گوید آن نمود های روانی که خود بدان ها التفات داشته و یا قصد انها را داشته نه آنکه در موقعیتی استثنایی مانند مرگ والدین از خود بروز می داده است.

£ نکته: ما تا در تاریخ یک مولف وارد نشویم و آن تاریخ برای ما ملموس نشود و در آن زندگی نکنیم – راستی آیا ماشین زمان اختراع شده؟- امکان فهم نمود های روانی یک فرد و شکافتن لایه های روانی و ورود به عرصه روانی آن فرد نخواهیم بود.

£ آیا معنایی را که مخاطب آگاهانه در لابلای متن گنجانده موضوع فهم هرمنوتیکی قرار داد یا معنایی که از ناخودآگاه ذهن نویسنده در متن تجلی یافته نیز موضوع فهم هرمنوتیکی است.

£ بیراهه ای که دیلتای رفته این است که او هرمنوتیک را به جای آنکه ابزار فهم متن بداند آنرا ابزار فهم مولف می داند. هرمنوتیک از نظر او ابزاری است که می توان با فهم متن به فهم مولف دست یافت. در واقع هدف هرمنوتیک دیلتای شناخت مولف است نه متن. شناختی که حتا خود مولف از خود ندارد.

£ از نظر دیلتای راه شناخت خود، مقایسه خود با دیگران  و توجه به اشتراکات  و اختلاف موجود میان خود و دیگری است. اینگونه است که می توان به شناخت خود برسیم و از طریق شناخت خود به شناخت دیگری: این است تسلسل.

£ راه دیگر شناخت از نظر دیلتای شناخت انسان از طریق شناخت تاریخ و شناخت تاریخ از طریق شناخت انسان است. این است تسلسل و در هر دور از این شناخت، این فهم است که فربه تر خواهد شد.

£ چرا از تسلسل می ترسیم. چرا تسلسل را به قاعده نمی دانیم جهان محصول یک تسلسل دائمی و بزرگ است. چیزی که به زودی بدان پی خواهیم برد.

£ دیلتای هرمنوتیک را از متن شناسی به معرفت شناسی رساند اما هایدگر آنرا از معرفت شناسی به وجود شناسی کشاند. اما نتوانست یا نخواست مجددا آنرا به سوی متن شناسی یا معرفت شناسی متمایل کند. این گادامر بود که محصول فلسفی هادیگر را دوباره به سوی متن شناسی و معرفت شناسی بازگرداند.

£ هایدگر اساس کار خود را بر وجود که به زعم خودش پرسشی بنیادین اما فراموش شده بود نهاد و بر آن بود که ما تحلیل درستی نسبت به وجود نداشته باشیم نمی توانیم در مورد چیزی دیگر به فهمی درست دست یابیم.

£ سوال بنیادین از نظر هایدگر سوال چگونگی فهم انسان نیست بلکه سوال از چیستی انسان است . هایدگر نیز همچون اگزستانسیالیست ها انسان را تافته ای جدابافته می داند. او انسان را موجودی می داند که با تمام موجودات عالم تفاوتی اساسی دارد. از نظر او انسان تنها موجودی است که وقوف و ادراکی از وجود دارد. او امکان هر نوع شناختی برای انسان را موقوف بر همین وقوف و دریافتی می داند که ما از تصور وجود داریم.

£ هایدگر این سخن و پیشفرض دیلتای را که "ماهیت من با ماهیت دیگران یکسان است" را امر ساه ای نمی داند. او معتقد است که بحث از وجود مقدم بر بحث اثبات روح عینی و جایگزینی و عنصر مماثل است. هایدگر معتقد است که پیش از پرداختن به وجود و بحث از هستی شناسی و انسان شناسی نمی توانیم به کنکاش پیرامون مقولات فوق بپردازیم. او همچنین مخالف این نظر دیلتای است که من خود را می یابم لذا می توانم از طریق شناخت خود دیگران را نیز بشناسم چرا که شناخت خود به ایین راحتی نیست که دیلتای گمان می برد و زیربنای شناخت خود ابتدا بحثهای عمیق هستی شناسانه است.

ادامه دارد ...