پیرامون ریشه های بیولوژیکی اخلاق
سید حسن کاظم زاده
گفتاری در پاسخ به پرسش دوستی در گروه تلگرامی محراب
- ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۴
پیرامون ریشه های بیولوژیکی اخلاق
سید حسن کاظم زاده
گفتاری در پاسخ به پرسش دوستی در گروه تلگرامی محراب
شیما نوروزی، احمد طالبی و سید حسن کاظم زاده
بالانوشت:
در تابستان سال 1387 و در پی انتشار مقاله ای از شیما نوروزی و پاسخ من به او در قالب مقاله ای دیگر، مناظره ای مکتوب میان من، او و دوست دیگرمان احمد طالبی درگرفت که توجه بسیاری را در فضای مجازی به خود جلب نمود. اینک پس از هفت سال، گزارشی کامل از مطالبی که در این مناظره های مکتوب ارایه شد تقدیم می گردد.
و در پاسخ به او نوشتم:
من اسلام را دگرگونی تمام عیار در سبک زندگی مردم می دانم
"جناب طالبی، هرچند که هم بحث شدن با شما برایم لذت بخش است اما به جد باور دارم که این مباحث، مانند مساله خالق و مخلوق بودن قرآن، جبر و اختیار و... بحثهایی هستند که به تکافوی ادله رسیده و جدلی الطرفین هستند.(بگذریم از اینکه من همه چیز را جدلی الطرفین می دانم و معتقدم که ما در مواجهه با مسایل حدس می زنیم، امیدوار می شویم، انتخاب می کنیم و...)
آقای طالبی من روشنفکر دینی را امری پارادوکسکال می دانم و معتقدم که اگر روشنفکری واقعا روشنفکری باشد- بر اساس تعریفی که همه آنرا پذیرفته اند- هیچ ارتباطی با دین ندارد و این واژه همانقدر جعلی است که بگوییم مارکسیست اسلامی. اما تاکید می کنم که بالاخره یک عده ای هستند که با چنین عنوان مجعولی روزگار می گذرانند. یعنی با وجود پارادکسکال بودن این واژه ی ترکیبی چیزی در بیرون هست که آنرا نمایندگی کند.
آنها - یعنی روشنفکران دینی- آدمهای بدی هم نبودند چون این ها بودند که برای نخستین بار با طرح بسیاری از مباحث نظری زمینه حضور روشنفکری سکولار را -حداقل پس از پیروزی انقلاب اسلامی- فراهم آوردند و البته بسیاری از اقدامات آنها، از سوی دولت به یغما رفت و مورد سوء استفاده قرار گرفت و بی آنکه خود خواسته باشند آب به آسیاب اقتدارگرایان ریختند.
علاوه بر این ها، تبارشناسی روشنفکری دینی در ایران نشان می دهد میرزا ملکم خان نخستین فردی ای است که به صورت گسترده و سیستماتیک به تئوریزه نمودن مباحث مدرن به نام دین و دیانت اقدام نموده و مسایل مدرن را به ساحت دین وارد ساخته است.
هدف وی از ارایه مسایل جدید در قالب دین آن بوده، که اولا از حساسسیت علما نسبت به طرح این مسایل بکاهد و ثانیا با ملبس نمودن برخی واژگان و تحریف آنها، روحانیون را به جرگه هواخواهان این اندیشه ها درآورد و البته موفق هم شد.(انقلاب مشروطه)
این آقا مفاهیمی چون دموکراسی و... را تحت عنوان بیعت و... تئوریزه می کرد تا روحانیون با جریان روشنفکری همراهی کنند و از درگیری با او خودداری نمایند و در واقع دین را به عنوان ابزار به کار می گرفت تا جریان روشنفکری را پیش ببرد.
البته بعدها روحانیونی چون شیخ فضل الله و نائینی متوجه کلاه گشادی که بر سرشان رفته بود شدند اولی فریاد مشروعه خواهی سرداد و اشاراتی هم به این دودوزه بازی روشنفکران نمود و دومی هم کتابش را جمع آوری نموده و از بین برد.
باز در ادامه با غلبه اندیشه پوزیتویسم عده ای به این فکر افتادند تا دین را با علم سازگار کنند. بزرگ ایشان مرحوم مهندس بازرگان بود که به تاسی از سر سید احمد خان هندی برای هر حکم دینی، دلیل علمی و تجربی می تراشید و حتا اصول آیرودینامیک را بر قرآن تحمیل می نمود.
شریعتی هم دین را تبدیل به لباسی نمود برای اندیشه های مارکس، انگلس و سارتر. اسلام برای او هم، نقش ابزار را ایفاء می نمود. می خواهم بگویم که سنت ملکم خان تا به امروز ادامه پیدا کرده است. محصول روشنفکری دینی در ایران، از همان ابتدا التقاط بوده است و این گروه همواره سعی نموده که یا از دین و نفوذ آن برای تاثیرگذاری بر توده ها استفاده کنند و یا با تحمیل آرایه های علمی و فرهنگی، دین را سرپا نگاهدارند.
اما درباره اینکه فرموده بودید:" حرف من این است که تمام اینها برگرفته از سبک زندگی جامعه خود بودند نه از اسلام. در واقع رسالت رسولان چیز دیگری بود" کاش می فرمودید رسالت پیامبران چه بود؟! از شما می پرسم که آیا با استناد به این سخن شما، نمی توان در شهری که هم جنس بازی به سبک زندگی همگانی شده، جواز شرعی برای این کار صادر نمود.
و باز فرموده ایدکه: "همانگونه که دین در آن زمان با سبک زندگی مردم عصر خود مقابله نکرده، امروز هم می تواند چنین کند." اجازه بدهید تا عرض کنم که اسلام در طول بیست و سه سال ابتدایی خود، تمام سنت های عصر جاهلیت را در هم ریخته و اگر چیزی از سنتهای پیش از خود را امضاء نموده و جواز ادامه حیات به آنها داده، به دلیل ان بوده است که آن سنت ها، ریشه در ادیان توحیدی داشته اند.
و اگر قصد پیامبر اسلام(ص)، امضاء سنتهای فرهنگی عرب در قالب اسلام بود که نیازی به انجام این همه سریه و غزوه نبود. نیازی نبود که این همه انسان در قالب جنگ های صدر اسلام کشته شوند.
راستی پیامبری که برای فتح روم و ایران لشگر مهیا می کند برای تحمیل سبک خاصی از زندگی، اخلاقیات و قوانین دارد لشکر کشی می کند. سبک زندگی مردم بت پرستی بود فحشا بود اسلام آمد تا آنها را تغییر دهد. خودش که موافقتی با این سبک زندگی ها نکرد. من اسلام را دگرگونی تمام عیار در سبک زندگی مردم می دانم. بیابانگرد بودند حکومت نداشتند و دزدی و غارت و چپاول و... و اسلام آمد تغییر داد. جنگید تا سبک جدیدی بر آنها تحمیل نماید شواهد تاریخی نشان می دهد که هرگز عربها زنا کار را سنگسار نمی کردند بلکه این از سنتهای یهودی بود و اسلام آنرا به عنوان حکم قضایی به کار برد. اگر قرار بود که تمام اینها برگرفته از سبک زندگی مردم باشد پس چرا باید شراب حرام شود آن هم سیزده سال پس از بعثت. سبک زندگی یک آقایی در مدینه این بود که شعر می گفت اشعار سکسوالی هم می گفت ولی اسلام سبک او را نپزیرفت مسلمانان با اشاره پیامبر نصف شب هجوم بردند و سر از تنش جدا کردند. اگر چنین فکر می کنید باید عرض کنم که در اندیشه شما دین چیز منفعلی است که روی چیزی تاثیر نمی گذارد و از همه چیز تاثیر می پذیرد.
در بخش از مطالبتان فرموده بودید که: "بعید می دانم معتقد باشید که اسلام زن را به جایگاه پست تر برد" این درست که از زنده بگور نمودن دختران جلوگیری نمود ولی در نظام حقوقی اسلام زن نصف مرد محسوب می شود همینطور در نظام ارزشی اسلام تاکید شده اگر قرار بود خداوند جواز سجده بر انسان را صادر کند پس به زنان دستور می داد که به شوهرانشان سجده نمایند.
از دیدگاه اسلام، انسان می تواند مملوک باشد از اینرو بحث کنیز و برده مورد تایید قرار گرفت و امضاء شد و باز حقوقی که از زن بازداشته شد برای آن است که در اسلام زن "مال" محسوب می شود. اینکه پدر به جرم قتل فرزندش مجازات نمی شود به این دلیل است که فرزند جزو ما یملک مرد محسوب می شود.
اینکه در یک زمانی مردم آنگونه فکر می کردند که دلیل نمی شود اگر اینطور باشد پس آن یهودی و مسیحی هم می تواند بگوید که خوب این مسایل در زمان گذشته رسم بوده و حالا ما می توانیم دینمان را هم مثل گاری پدربزرگمان مدرن کنیم.
فرموده اید که: "اسلام بود که سیستم حکومتی خلافتی را ابداع کرد؟" عرض می کنم که من خلافت را با توجه به سوء استفاده هایی که از آن شد به دموکراسی نزدیک تر می دانم تا نگرش ولایی شیعه به حکومت.
چرا که در نظام خلافت- آنگونه که برای خلفای راشدین اجرا شد چون من حکومت اموی ها و عباسی را خلافت نمی دانم- بالاخره بیعتی از مردم می خواستند و حکم با جمهور مسلمین بود اما در نگرش ولایی شیعه امامت از آن کسی است که از جانب خداوند انتخاب شده و مردم ناگزیر به تبعیت از او هستند.
اگر قرائت شیعه از ماجرای غدیر خم را هم بپذیریم دیگر جایی برای دموکراسی و جمهور مردم نیست چه در این قرائت، پیامبر برای دخل و تصرف در امور مردم، از خود آنها هم اولویت دارد و خداوند با رویگردانندگان از ولایت امامان دشمن خواهد بود.
فرموده بودید که: "اگر کسی بگوید که فلانی فوتبالیست کاملی است آیا دلیل می شود که او نوازنده خوبی هم باشد؟ حکایت دین هم همین است. اسلام در حوزه خود ادعای کمال کرده است. لب حرف من این است که انتظارمان از دین را تعدیل کنیم و آن را به حوزه خود ببریم، اجتماعیات و اقتصاد و... را بر آن سوار نکنیم که درمانده شویم." کاملا درست می فرمایید دوست عزیز و مراد از آن آیا کامل بودن دیانت دین است و نه ستاره شناسی آن اما دقت نمی فرمائید که محدوده دیانت دین در نگره اسلام از زمین تا آسمان است. شاید این دیدگاه شما در مورد بودیسم درست باشد-دینی که تمام هم و غمش این است که شما را به نیروانا برساند- اما در اسلام وضع فرق می کند اسلام برخلاف بسیاری از ادیان دیگر، برای تمامی جنبه های زندگی بشر الگو و برنامه تدوین کرده است."
پایان