بالا
نوشت:
این سطور بخش های قابل
انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "مارکس و آزادی"نوشته تری ایگلتون
نوشته ام.
در
ایران، شاید به ظاهر تغییری در شکل تولید رخ داده باشد اما این تغییر، تنها در
لایه های ظاهری اتفاق افتاده وگرنه تفاوتی میان روابط تولید از دوران قاجار تاکنون
مشاهده نمی شود. و اقتصاد، شکلی جدید از تیول داری است.
*
آنجا
که به جای اصالت دادن به فرد، به چیزی موهوم به نام جامعه اصالت و اولویت داده می
شود دیکتاتوری در قرینه است.
*
ما
در "وضع" محقق می شویم و وضع شرایطی است که ما را در بر گرفته و رقم می
زند.
*
جامعه
توده وار جامعه ای در معرض دیکتاتوری است.
*
سوسیالیسمی
که از مناسبات یک جامعه لیبرال سرمایه داری بیرون می آید با سوسیالیسمی که از
جامعه ای فئودال بیرون می آید در هدف، روش و ابزارها تفاوتی بنیادین دارد.
خودآگاهی طبقاتی که منبع بزرگ حرکت های کارگری و سوسیالیستی است تنها در جامعه ی
سرمایه داری که از حداقل آزادی های مدنی برخوردار است شکل می گیرد.
*
"کار"ی
که به خاطر کسب ثروت یا به دست آوردن هزینه زندگی انجام می شود بردگی است. کار
چیزی است که برای به فعلیت درآمدن قوای درونی و استعداد هایمان انجام شود.
*
تنها
در جامعه ای بورژوازی است که باغ از باغ بودن در می آید و به کالا و سرمایه تبدیل
می گردد و ورزش به جای فعالیتی برای سلامتی بیشتر، به فعالیتی اقتصادی فروکاسته می
شود.
*
...
جوهره ی دموکراسی، نه تعدد انتخابات برگزار شده، که آزادی است. و مراد از آزادی،
آزادیِ مخالف منتقد است و اگر در شرایطی غیر دموکراتیک هزار انتخابات هم برگزار
شود نمی توان دولت برآمده از آن را دولتی دموکراتیک دانست.
*
انسان
در جامعه ی سرمایه داری، عینکی بر چشم دارد که همه چیز را از ورای آن کالا می بیند
و با همه چیز و همه کس، مراوده ای کالایی دارد.
*
امروز
انسان بودن ما زیر سوال رفته و جای خود را به کارمند و کارگر و قصاب و ... بودن
داده است.
*
همه
چیز در جامعه ی بورژوازی، به شدت اقتصادی می شود. سلامت را نگاه کنید که چگونه به
ابزاری برای تجارت و سود آوری تبدیل شده است.
*
سرمایه
داری، انسان، طبیعت و روابط انسانی را از این منظر که باید مفید و سود آور باشند
می نگرد و اینگونه آنها را به غیر خودشان تبدیل می کند. باغ از ابتدا ابزار تفرج و
ارتزاق بود ولی حالا تبدیل به کالایی سودآور شده که در هر دست چرخیدنش در بازار
بدون در نظرگرفتن تفرج گاه بودن و یا میوه هایش، سودی هنگفت را به طرفین معامله می
رساند. همچنین خانه به جای آنکه محل عیش و آرامش باشد تبدیل به کالایی سرمایه ای
شده و ارزش مبادله ای پیدا کرده است. مارکس درصدد است تا با الغای سرمایه داری،
چنین وضعی را دگرگون سازد.
*
جنبش
های دهقانی در آمریکای لاتین و آسیای شرقی، جنبش هایی اصالتا سوسیالیست نیستند.
آنها یا داری رنگ و لعاب کمونیستی بودند و یا تحت تاثیر امپریالیسم روسی پدید
آمدند.
*
آنها
که تاریخ ناشناسانه به دنبال "جهش تاریخی" بودند بزرگترین دیکتاتوری ها
را ساختند. آنها بودند که کاغذ دیواری سوسیالیسم را بر دیواره ی دیکتاتوری های خود
کشیدند. هدف آنها صرفا حکومت کردن بود از همین رو طاقت صبر کردن نداشتند. آنها از
سوسیالیسم، طبقه کارگر و... صرفا استفاده ای ابزاری کردند و آن واژگان را تفسیر به
رای و مصادره به مطلوب نمودند.
*
در
زمان رکود اقتصادی اخیر آمریکا،شاهد خیزش جنبش هایی چون 99 درصد یا وال استریت
بودیم. این جنبش ها، هرچند حالتی ادواری دارند اما در نهایت، نفس سرمایه داری را
به شماره خواهند انداخت.
*
سوسیالیسم
اندیشه ای پساسرمایه دارانه است وضعی است که پس از لیبرال سرمایه داری آمده و
آلترناتیو آن است اما با ارزش های آن بیگانه نیست.