عجز هرمنوتیک در فهم معنای متن - بخش نخست
بالانوشت:
این نوشته، متن پیاده شده ی سخنانی است که طی جلسات مختلف ارایه و پس از مدتی جمع آوری و به این صورت آماده شده است.
سید حسن کاظمزاده
عجزِ ذاتیِ عقلِ بشری، در مواجهه با مائده هایِ آسمانی
بطور قطع، همه ما در طول زندگانیِ خود، صفحاتی از یک کتاب را ورق زده، و یا در نمایشگاههایِ مختلف، شاهد آثار بسیار زیبای هنری بوده ایم. و بطور حتم، ذهنمان، ناخودآگاه به تکاپو افتاده تا به معناهای مندرج در متن دست یافته، و آنها را فهم نماید.
اما، آیا تاکنون خود را در معرضِ این پرسشِ بنیادین قراردادهاید، که تا چه حد به معنایِ حقیقیِ مندرج در متن نزدیک شده و یا نیتی که مؤلف، در هنگام خلق اثری در ذهن داشته را فهم نمودهایم؟ و آیا آن چیزی که ما از "متن" یا "اثر" فهم نمودهایم، همان چیزی است که در متن مندرج بوده و مؤلف در ذهن خود آنرا مد نظر قرار داده و درصدد انتقالش در قالب عبارات، کلمات، نوشتهها و آثار هنری به ما به عنوان مخاطب بوده است؟ و آیا اصلا امکان انطباق ذهن بشری با "معنای مندرج در متن" ممکن است یا فهم متن مدعایی بیش نیست؟
این موضوع، سالهای سال است که ذهن مرا به خود مشغول نموده، و مرا از شاخهای به شاخهای دیگر کشانده و من در این مدت همواره در حال حرکت و جنب و جوش بوده، اندیشههای گوناگونی را تجربه نموده، هر از چند گاهی، در وادی فلسفهیِ فیلسوفی سکنی گزیده و تا سر حد ایدهآلیسمی کامل و تمام عیار پیش رفتهام.
تا اینکه به این نتیجهیِ سترگ رسیدم که، "عقل بشری" در مواجهه با "مائدههای آسمانی" " عاجز" است و پس از آن به "تابعیت ادراکات بشری" ایمان آوردم.
"عجز ذاتی عقل بشری در مواجهه با مائدههای آسمانی" به این معنا است که عقل بشری به دلیل گرفتار آمدن در سه گردابِ جبرناکِ "غضب"، "شهوت"، و "تصورات"، قادر به درک و فهم مائدههای آسمانی نبوده، و هرچند که بشر میتواند از طریق "ریاضت"و تضعیف قوای غضبیه و شهویهیِ وجود خویش، عقل را از اسارت این دو (غضب و شهوت) در آورده و آنرا، بر آن دو مستولی گرداند اما در این صورت نیز، عقل را راهی به فهم مائدههای آسمانی نیست چرا که اسارت عقل در دام تصورات هنوز بر سر جای خود باقی است (و بالاتر از آن به تعبیر دوستم آقای محمد لکی: عقل چیزی جز همین تصورات نیست) و بشریت تاکنون نتوانسته راهی را برای غلبه بر تصورات خود پیدا نماید فلذا اگر به بارگاه این مائدههای آسمانی راه یابد، فهمی مادهآلود از آن خواهد داشت. (البته استاد ارجمندم جناب آقای سید محمد حیدری یزدی بر آن است که اگر عقل بتواند بر غضب و شهوت غلبه نماید و رو بسوی حق تعالی داشته باشد، خداوند به واسطه "علم موهبت" -که اکتسابی نیست و از جانب خداوند به خاصان درگاهش اعطاء میشود- گرد و غبار تصورات را از دیدگان عقل بشری شسته خواهد شد و عقل بشری شایسته لازم را برای فهم مائدههای آسمانی بدست خواهد آورد.)
عقل، ابزاری جز تصوراتِ مادیِ برآمده از حواسِ پنجگانه ندارد و عقل، در شناخت آن مائدهها، آنها را به این تصوراتی که برایش قابل فهمند فرو خواهد کاست و در صورت مواجهه با مائدههای آسمانی، قادر به درک اصل و حقیقت آنها آن گونه که هستند نخواهد بود مگر آنکه آنها را از روزنه تصورات مادهآلود خود رصد نماید.
از اینرو، که اگر عقلِ ما به ملکوتِ خداوند نیز بار یابد، باز در مورد بهشت، جهنم، پلِصراط، کرسی، عرش و... همین "تلقییِ عامیانه"ای را خواهد داشت که قرآن بدان اشاره نموده است، چرا که بشر، از فهم چیزی که خارج از اسلوبهای تصوریاش باشد عاجز است و در فهم اشیاء، آنها را به قالبهای تصوری خود فرو میکاهد.
در واقع، اگر بشریت به جایی برسد که این تصورات را از ساحت عقل بشوید(که به تعبیر آقای لکی بدلیل اینکه ایشان عقل را همان تصورات میدانند این امر ممکن نمیباشد) آنگاه قادر خواهیم بود به درک حقیقتِ مائدههایِ آسمانی آنگونه که هستند و نه آنگونه که به نظر میرسند نایل آید.
اما در مورد تابعیتِ ادراکات بشری نیز، بر این باورم که ادراکات بشری، تابعِ پیشفرضها، روشها، تصورات، ابزارها و منابعِ بشر، در طولِ تاریخ بوده و بشر، برای فهم و درکِ هستی، همواره از آنها بهرهمند بوده و مجالی برای فرار از چنگال آنها ندارد.
اگر دقت کنیم در مییابیم، که هر قدر این پیش فرضها، روشها، منابع و ابزارها "دگرگون" شده، ادراکات ما نیز "از هستی" و "در هستی" تغییر یافته است. پس هستی همان است که تاکنون بوده اما روش ارسطویی و روش تجربی هر یک ادراکات خاصی را از این دنیا به ما اعطاء مینماید، از این روی به تابعیت ادراکات بشری ایمان دارم.
باری، در طول سالهای سال، امکان فهم متن، یکی از اصلیترین و اساسیترین دغدغههای ذهنی و فکری من بوده و هست و احساس میکنم این روزها پس از مدتها تلاش و کاوش در کتب باقی مانده از فیلسوفانِ بزرگِ جهان، به پاسخِ نهایی نزدیک شدهام. یعنی به جایی رسیدهام، که احساس میکنم، میتوانم آن "دغدغهها" و ماحصل آن تکاپوها را درقالب مقالهای کوتاه به علاقمندان تقدیم نمایم.
هرمنوتیک و چیستی آن
اولین مبحثی که باید مورد مداقّه قرار گیرد، علم هرمنوتیک و چیستی آن است. چرا که هرمنوتیک، مهمترین دانشی است که در آن از فهم معنایِ متن و چگونگیِ آن سخن به میان میرود. فلذا لازم است در آغاز، نسبت به این دانش و موضوع و احوال آن آگاهی یافت.
هرمنوتیک، در اصل مشّتقِ از نامِ هِرمِس، خدای یونان باستان میباشد. هرمس در اساطیر یونانی، الهه مرزها و واسطهیِ بین خدایان و مردمان، خالق سخن و تفسیر کنندهیِ خواستههایِ خدایان برای مردمان است.
عدهای هرمس را همان ادریس پیامبر دانستهاند که به کار تفسیرِ وحی و پیام پروردگار برای مردمان میپرداخت و سخنِ خداوند را به گوش مردم میرساند و تمامی شاخههای دانش و حکمت، از جمله فلسفه و عرفان را به او منسوب میدانند.
پس هرمنوتیک، در لغت به معنای وابسته به تفسیر میباشد و در اصطلاح، شامل مجموعه بحثهایی است که دربارهیِ تفسیر متن و فهمِ آن مطرح میشود.
مجموعه مطالعاتم در باب هرمنوتیک و بررسی تعاریف مختلف آن در آثار به جای مانده از اندیشمندان و صاحبنظران این دانش، مرا برآن داشته تا هرمنوتیک را علمِ فهمِ معنایِ مندرجِ در متن بدانم.
این تعریف از هرمنوتیک مستلزم آن است که:
1. وجود متن امری بدیهی است.
2. معنایی در متن، مُندَرَج است.
3. متن، یک سمبل و نشانه برای معنایی است که در ذهن یا نیتِ مؤلف بوده.
4. این معنا با توجه به متن، که مدیومِ (واسطه) مؤلف و نیّتَش از یک سوی و مخاطب از جانب دیگر است قابلیت فهمیده شدن دارد.
5. ذهن یا مخاطب، توانایی فهمِ معنایِ مُندَرَجِ در متن از سوی مُؤلِّف را دارد.
6. فهمِ معنایِ مندرجِ در متن، نیازمندِ ابزارها، قواعد، روشها، اصول و اسلوبهایی است که هرمنوتیک بعنوانِ دانشِ فهمِ معنایِ مندرجِ در متن، آنها را به عنوان مخاطب در اختیار ما قرار میدهد تا متن را بهوسیله آن فهم نماییم.
اقسام هرمنوتیک
گفتیم که سابقه هرمنوتیک، بعنوان دانشِ فهم و تفسیرِ متن، به یونان باستان و دورانِ رسالتِ نبویِِ ادریسِ پیامبر بازمیگردد. اما شکلِ کلاسیک و تکامل یافتهیِ آن، در قرن هفده میلادی پای به عرصه وجود نهاد.
در واقع، تلاش بنیانگذارانِ شکلِ جدیدِ هرمنوتیک این بود، که قواعدی که از جانب کلیسا برای فهمِ متنِ مقدس به کار میرفت را عمومیت بخشیده و از آن برای فهم هر نوع متنی استفاده نمایند. لذا هرمنوتیک، در ابتدا به "فقهاللغه" و علمِ "مفردات" که در آن اَشکالِ یک کلمه و تحولاتِ تاریخییِ آن مورد بررسی قرار میگیرد نزدیکتر بود. اما با گذشت زمان، هرمنوتیک به دو شاخه اصلی تقسیم شد که البته نوع دوم آن از چنان گستردگی برخوردار بود که نوع اول را هم در بر میگرفت.
این علم، در ابتدا جنبهیِ تفسیری داشت که از آن به هرمنوتیکِ تفسیری یاد میشود. متن در این نوع از هرمنوتیک، شامل چیزهایی بود که بشر بوسیلهیِ آن، درصدد ارایهیِ معنایی به همنوعانِ خویش است. از این روی نه تنها نوشته، بلکه سخن یا هراثرِ هنری از جمله نقاشی، موسیقی، و سینما را در بر میگیرد. در واقع متن در هرمنوتیک تفسیری هر امرِ معنامندی است که از انسان صادر شده و فهم بدان تعلق مییابد.
بخش دیگرِ هرمنوتیک، هرمنوتیکِ فلسفی است. این بخش از هرمنوتیک، بیشتر برآمده از اندیشههای هایدگر بوده و توسط گادامر به حد اعلایی تکامل یافته است.
در نگره ی هایدگر، هر چیزی که ممکن باشد انسان معنایی را در آن بیابد چه محصولِ انسان باشد و چه نباشد، متن نامیده میشود فلذا در بینش هایدگر، گسترهیِ متن، تمامی هستی است چنانکه حتّا وجود خود انسان را نیز در بر میگیرد.
در نگرهیِ هایدگر، معنایِ متن، آنقدر وسعت مییابد که شامل عالم عین (شهاده) میشود و اینجاست که هرمنوتیک از حوزهیِ تفسیریِ خود خارج، و به قلمروِ فلسفه و هستیشناسی گسترش مییابد.
هایدگر بر آن است، هر آنچه که قابلیت تأویل داشته باشد متن است و تا به امروز همه دانشمندان حوزهیِ متن و تمامی هرمنوسینهایِ پس از هایدگر، تحتِ تأثیرِ تعبیرِ او از متن بودهاند.