1.
وقتی که دیوارهای برلین فرو ریخت و شوروی متلاشی شد، غرب دیگر ضرورتی در ادامه
سیاستهای اقتصادی کینز احساس نکرد. از اینرو سرمایه داری غربی به خشن ترین شکلی
خودنمایی کرد و سیاستهای رفاه اجنماعی خود را کنار گذاشت. فقرا به حال خود رها
شدند و دولت نسبت به بیکاری میلیون ها تن بی توجهی نمود.
ایالت
متحده آمریکا در عصر قدرت گرفتن سوسیالیسم در جهان، با قدرتی مواجه بود که که می
توانست موجودیت آنرا در تمامی جهان با چالش مواجه سازد. از همین رو بود که در
برابر تمایل توده ها به سوسیالیسم از خود انعطاف نشان داد و اقتصاد کینز و
سیاستهای رفاه اجتماعی را در پیش گرفت. اما پس از آنکه خطر رفع شد وضع به گونه ی
خشن تری تغییر نمود.
من
اطمینان دارم که اگر اقدامات آمریکا برای کنترل تمایلات مردم به سوسیالیسم از طریق
اعمال سیاستهای کینزی در اقتصاد و برنامه های مک کارتی در عرصه فرهنگی نبود، اینک
سوسیالیسم قادر بود تا کنترل تمامی جهان را در اختیار داشته باشد.
علاوه
بر بی تدبیری سیاستمداران کمونیست در اتحاد جماهیری شوروی، آن چه گسترش سوسیالیسم
در جهان را با مشکل جدی مواجه ساخت دسیسه کینز بود.
تمام
آن سیاستهای رفاه اجتماعی و آن ناز و نوازش ها، یک مکانیزم تدافعی در برابر
تمایلات طبقات محروم به سوسیالیسم بود و با فروپاشی اتحاد جماهیری شوروی، سرمایه
داری مسلط بر آمریکا، حس کرد که حالا دیگر می تواند خود را از بار مالی این
سیاستها برهاند. این احساس در زمان حاکمیت جمهوری خواهان(به ویژه ریگان) که
نمایندگان جریان سرمایه داری هستند شدت و جدیت بیشتری به خود گرفت و تمامی آنچه را
که از کینز به ارث رسیده بود را نابود نمود.
2.
من هرگز به سوسیالیسم به عنوان یک ایده قدرت نگاه نکرده ام و با تبدیل آن به
حاکمیت – مانند آنچه که در کوبا رخ داده است - مخالفم. من در نهایت سوسیالیسم را یک
جنبش تاثیر گذار می دانم که می توان از آن
به عنوان اهرمی در برابر فزون خواهی های موجود در نظام های سرمایه داری بهره گرفت.
طبیعی
است که در صورت غیبت یک جنبش نیرومند و تاثیرگذار سوسیالیستی، نظام سرمایه داری
قادر خواهند بود تا طبقات محروم و بی پناه جامعه را در لابلای چرخهای خود خرد و
نابود نماید.
این
نکته با نگاهی به وضعیت طبقات پایین دست جامعه – اقتصاددانهای سرمایه داری این
طبقات را به عنوان دهک های پایین جامعه می شناسند- در دهه نخست پس از سقوط اتحاد جماهیری
شوروی روشن خواهد شد.
در
آن دهه، سرمایه داری به دلیل عدم حضور رقیبی جدی با دست باز به لگدمال نمودن
کارگران پرداخت و نسبت به سرنوشت آنها بی تفاوت بود اما یک دهه پس از سقوط
سوسیالیسم روسی در جهان، و باز تولید اندیشه های چپ گرایانه و به قدرت رسیدن مجدد
احزاب سوسیالیست در اروپا، آمریکای لاتین و همچنین سوء استفاده گروههای مسلمان از
شکاف طبقاتی در جهان، آمریکا تصمیم به دخالت در مساله فقر نمود و اینک وضعیت –
البته نه در آمریکا – به مراتب از گذشته
بهتر و مطلوب تر شده است.
در
واقع ترس از بازگشت سوسیالیسم به ادبیات سیاسی جهان، و گره خودن آن با تروریسم است
که آمریکا و دیگر سرمایه داری ها را ناگزیر به توجه بیشتری به فقرای جهان ساخته و آنان را مجبور به حاتم بخشی کرده
است.
3.
آنچه که در محیط های کارگری ایران رخ داده، زاییده فقدان یک جنبش موثر سوسیالیستی
به عنوان بخشی از جامعه مدنی است. در واقع اگر ما هم در ایران جنبش مستقل
سوسیالیستی با اهداف دقیق سندیکالیستی داشتیم – مانند آنچه که در اروپا وجود دارد-
می توانستیم از شرایط کاری مناسب تری برخوردار باشیم و موقعیت کارگران ایرانی تا
این حد متزلزل نشود که کارفرما، از پرداخت حقوق به آنها سرباز بزند و دولت با
استفاده از نیروهای انتظامی و امنیتی خود – به ویژه لباس شخصی ها- هر نوع حرکت
اعتراضی در حوزه ی کارگری را با شدت و جدیت تمام سرکوب نماید.
اگر
چنین جنبشی در ایران وجود داشت دولت مجبور می شد تا به جای فراموش نمودن ملت و
واریز نمودن درآمدهای نفتی به جیب کشورهایی چون سوریه، ترکمنستان، ارمنستان،
ونزوئلا، سریلانکا، و یا پرداختن به پروژه های پر دردسری چون انرژی هسته ای، از
این درآمدها برای کاهش فاصله های طبقاتی و بهبود وضعیت معیشتی مردم استفاده کند.
در
واقع علت بی توجهی دولت ایران نسبت به کسانی که در زیر خط فقر زندگی می کنند و
سرکوبی تمامی حرکتهای اعتراضی و عدالت خواهانه (معلمان، کارگران و...)، همین فقدان
جنبشی فراگیر و تاثیر گذار سوسیالیستی است. البته بخشی از بدنه جنبش دانشجویی در
ایران، در سالهای اخیر، در جهت راه اندازی چنین جنبشی فعالیت نموده اند، اما این
فعالیتها، به دلیل خود باختگی اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان در برابر اندیشه های
لیبرال دموکراسی، عدم ارتباط موثر با کارگران، و اعمال خشونت از سوی حکومت نسبت به
آنان – دستگیری، زندانی نمودن و اخراج بسیاری از دانشجویان- به توفیق چندانی دست
نیافته ست.
تا
چنین جنبشی در کشور ما تحقق نیابد، این زمینه وجود خواهد داشت که همواره بخشی از
حاکمیت، با سر دادن شعار های شبه سوسیالیستی از جمله عدالت اجتماعی، و دادن وعده
های پوچ و توخالی به طبقات محروم، آنان را به سود خود به پای صندوق های رای کشانده
و با پخش پول و یارانه ها – گدا پروری- موقعیت خود را در قالب دولتی جدید حفظ
نماید.
*این نوشته ای است قدیمی که مجددا در این وبلاگ منتشر می شود