حاشیه بر "لذت متن"- بخش نخست
این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "لذت متن" اثر "رولان بارت" نوشته ام.
ما از امر منظم لذت می بریم و آنگاه که تکرارِ نظم، موجب دلزدگی و ملال می شود، از بی نظمی و غیر منتظره بودن لذت می بریم. گاه از امری آشنا لذت می بریم که از دیرباز با آن دمساز بوده ایم و گاه از چیزی بدیع و نو و نادیده شده لذت می بریم. گاه تکرار چیزی لذت بخش است و گاه رخدادی خارق العاده موجب لذت ما می گردد. به واقع، ما چگونه لذت می بریم و لذت بردن برای ما، بر کدامین قاعده استوار است.
*
زبان ابزار ارتباط است، اما ابزار مفاهمه نیست. و "ارتباط" و "فهم"، ارتباطی به یکدیگر ندارند. ارتباط امری وجودی است اما فهم، از اساس امری عدمی است.
*
یادآوری لذت است همچنان که رفع یک کمبود لذت است.
*
"فهمیدم" نقطه پایان توست. "فهمیدم" نقطه پایان تفکر است. ما با "فهمیدم" بن بستی در مقابل خود می سازیم.
*
ناسازه جزیی است که از کل بریده و در مقابل آن قرار گرفته است. به تعبیر دیگر ناسازه، یک استثنا است. آیا مراد بارت از ناسازه، نوعی ساختار شکنی است که در متن جلوه گری می کند؟
*
برای اینکه نظریه واحدی برای لذت تولید کنیم باید بتوانیم لذت ها را یک کاسه کنیم. و اگر چنین کنیم گرفتار روان پریشی هستیم.
*
آن یقینِ رسوخ کرده در روحِ ما ایرانیان، موجب می شود تا در تحلیل، هر چیزی را "تک علتی" و "یک عاملی" ببینیم و بدانیم.
*
وَجد در عربی یافتن یا داشتن است و باز به معنای شوق و شادی است. و ما چون چیز دور افتاده و گم شده ای را می بینیم و می یابیم خوشحال می شویم. وقتی متنی ما را به وجد می آورد در واقع گوشه ای از وجود خود را در آن یافته ایم.
*
اگر به فهم درستی از مکانیزم لذت در انسان پی ببریم - و اگر این کار شدنی باشد- این ما را قادر خواهد نمود تا از طریق دانشی که به دست آورده ایم آثاری بسازیم که طیف وسیعی از مردم نسبت به آنها تمایل پیدا کنند و بتواند برای مشاهده کنندگان لذت بخش باشد.
*
زبان ابزار "ارتباط" است اما ابزار "فهم" نیست. "ارتباط" فقط به یک رابطه می انجامد و به اینکه بدانیم چیزی در مقابل ما وجود دارد. هیچ الزامی نیست که ارتباط را ابزار فهم و تفاهم بدانیم. اگر در ارتباط، تفاهمی رخ دهد محصول شانس و اقبال است، محصول یک تصادف است. ما، تصور می کنیم که تفاهم داریم و تفاهم محصول گمان ماست. گمان خوبی که در مورد دیگری داریم.
*
اینکه ما چیزی را لذت بخش می دانیم یا زیبایی آن را درک می کنیم به "حالِ" ما بستگی دارد.
*
لذت، اصیل ترین و اصلی ترین احساس ماست. تمام تلاش ما برای بهره مندی از زیبایی و دست یافتن به لذت است. و لذت بیش از هرچیزی، "نظر" به زیبایی دارد. رابطه این دو رابطه ی دیالیکتیکی است: زیبایی، لذت بخش است و لذت بخش، زیباست.
*
آیا لذت بردن از الگویی منطقی تبعیت می کند؟ فرموله پذیر است؟ آیا می توان برای لذت بردن قانون نگاشت؟ آیا لذت بردن امری جهانشمول است؟ آیا انسان ها در فردیت خود لذت می برند یا در بستر فرهنگی که در آن زندگی می کنند؟
*
هر چه که به نحوی با من نسبت دارد لذت بخش است. وقتی به نیازم پاسخ داده می شود وقتی نگاهی نگاهم را پاسخ می دهد لذت می برم.
*
همه انسانها، همچون اثرِ انگشت متفاوت و منحصر به فردند. قرار دادن آنها در قالب یک نوع -بشر- کار احمقانه ای است.
*
فهمیدن-البته اگر ممکن باشد- لذت بخش است. اینکه انسان بداند که نسبت به چیزی نادان بوده و اینک بر نادانی اش فائق آمده لذت بخش است.
*
لفظ به خودی خود زیبا نیست و لذتی از آن عاید نمی شود. بلکه آن معنا که از لفظ ساطع می گردد و ذهن را در تصرف خود درآورده و تسلیمش می سازد زیبا و لذت بخش است. لفظ صرفا محمل است. هرگاه تناسب خوبی بین لفظ و معنا برقرار باشد زیبایی نمود بیشتری یافته و لذت رخ می دهد.
*
در برابر لذت، ملال قرار دارد، نه رنج. آنچه که بلافاصله بعد از لذت می آید رنج نیست، ملال است. و تکرار یک لذت در نهایت به ملال و دلزدگی می انجامد و لذت را به غیر لذت تبدیل می کند.
*
زیبا کیست/چیست؟ زیبایی چیست؟ آیا زیبا، به ذات زیباست یا ما زیبا را زیبا می پنداریم؟ چرا ما چیزی را زیبا و چیزی را نازیبا می پنداریم؟ آیا زیبایی رخدادی است که در پندار ما رخ می دهد یا واقعیتی است که ذهن ما آنرا ادراک می کند؟
- ۹۴/۰۵/۱۸