حاشیه بر "لذت متن"- بخش دوم
این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "لذت متن" اثر "رولان بارت" نوشته ام.
ما بازی می کنیم و لذت می بریم. زیبایی در کجای این بازی قرار دارد؟
*
اگر ناخودآگاهی نبود هرگز به دنبال معنا نمی رفتیم.
*
"این برای من چیست" برایم مهمتر از "این چیست" است.
*
آیا متن فی نفسه لذت بخش است یا متن در مواجه با ذهن لذت بخش می نمایاند.
*
آیا ما از زیبایی لذت می بریم؟ یا از زیبایی هم لذت می بریم؟ آیا تمام لذت های ما معطوف به امر زیباست؟ یا غیر زیبا هم می تواند لذت بخش باشد؟ زیبایی در کجای بازی قرار دارد؟
*
یا حدس می زنیم، یا توافق می کنیم، یا ترجیح می دهیم، یا انتخاب می کنیم، یا امیدوار می شویم، یا سکوت می کنیم و یا کاری مشابه این ها انجام می دهیم و این، یعنی فهم ناممکن است. فهم هرکسی از متن کاملا منحصر به فرد است.
*
دنیای ذهنی مولف و خواننده متفاوت است.این تفاوت از دوئیّت این دو ذهن نشات می گیرد از همین روست که خواننده در متن چیزی را که می خواهد می یابد.
*
لذت چیست؟ رفع رنج است. و رنج چیست؟ عدم توانایی برای ایجاد لذت است.
*
چرا لذت می بریم؟ چون نیازمندیم. انسانی لذت می برد که توانسته نیازمندی خود را رفع کند. اگر بتوان موجودی بی نیاز را تصور کنیم در واقع موجودی را تصور کرده ایم که مستغنی از لذت است.
*
ما دلبستگی هایی داریم. هنگامی که از دلبستگی هایمان جدا می شویم احساس رنج می کنیم و هنگامی که به دلبستگی ها، رویاها، خیال ها، آرزوها و خواسته هایمان می رسیم احساس لذت می کنیم. این نه در فرهنگ ما که در فیزیولوژی ماست.
*
لذت تداعی است. متنی را می خوانیم و چیزی برای ما تداعی می شود.آرزویی، امیدی، خواهشی و... شاید.
*
ما در مواجه با زیبایی "لذت می بریم"، یا "باید لذت ببریم" یا "می توانیم لذت ببریم"؟.
آیا این تنها زیبایی است که موجد لذت است یا چیزی که برای ما مفید است، چیزی که نیاز ما را مرتفع می نماید نیز لذت بخش است؟
*
هر زیبایی لذت است اما هر لذتی زیبا نیست برخی لذت ها از امر زیبا هستند و برخی دیگر از غیر زیبا. و این بدان معنا نیست که غیر زیبا چون در دسته زیبا نیست پس نا زیبا است.
*
آیا زیبا بنابر زیبا بودنش لذت بخش است و به خاطر لذت بخش بودنشان زیبا به نظر جلوه می کنند؟ آیا می شود میان لذت و زیبایی فاصله ای قایل بود و آنرا دو چیز متفاوت دانستاگر این دو را یک چیز یا دو رویه یک چیز بدانیم آنگاه چه نیازی است تا در پی ارتباط این دو باشیم. انگشتر در انگشت است حرکت انگشت حرکت انگشتر است. فاصله ای میان حرکت انگشت و انگشتر نیست هر چند این دو یکی نیستند اما حرکتشان یکی است. این حرکت در عین یکی بودن برای انگشت معنایی دارد و برای انگشتر معنایی دیگر.
*
گزیده گویی نام دیگر دشوار گویی است.
*
زبان پیش از ما، و بی حضور ما شکل گرفته است. زبان حامل معناهایی است که گذشتگان ما بدان باور داشتند. اندیشیدن در قالب چنین زبانی و استفاده از چنین زبانی برای بیان اندیشه هایمان کاری عبث و بیهوده است و به تداوم وضع موجود، به حفظ وضع موجود کمک خواهد کرد.
*
زیبایی، عشق و لذت واژه هایی هم افق هستند.
*
از زبان، ادبیات خلق می شود. از بطن زبان است که چنین چیزی بیرون می آید. ادبیات، بیانی غیر معمول است و رنگ و بوی روزمرگی ندارد.
*
از نظر بارت سرخوشی محصول چیزی بر خلاف امر معمول است. چیزی که ساختارشکنی می کند.
*
نو چیزی است که با امر رایج در تضاد است.
*
ذات دین و ساختارش نوعی "احاله به آینده" است. باور به ظهور موعود، جامعه موعود، قیامت و ... همه مربوط به آینده است. این از دو جهت قابل ارزیابی است. اول اینکه وعده های دین وعده هایی سرخرمنی هستند و دوم، این نو ع نگاه معطوف به آینده، حافظ نوعی امیدواری در میان معتقدان و نجات از بن بست خواهد بود.
- ۹۴/۰۵/۱۹