زن و پاتولوژی سلطه / بخش نخست
این نوشتار متن سخنانی است که سالها پیش، در جمعی دوستانه ارایه و به این شکل تنظیم شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
"الرجال قوّامون علی النساء، بما فضّل الله بعضهم علی بعض، و بما انفقوا من اموالهم..."
سوره مبارکه نساء – آیه 34
برخی از آیات از ابتدا آیاتی چالش برانگیز بوده اند ولی حالا جزو این دسته از آیات نیستند مانند آیات مربوط به ازدواج رسول گرامی اسلام(ص) با زینب که در ابتدا پذیرش این حکم فقهی با مقاومت مواجه شد اما اکنون دیگر چالشی پیرامون آن وجود ندارد.
اما برخی از آیات هستند که در ابتدا با چالشی مواجه نشدند اما امروز جزو این دسته از آیات هستند. این آیه جزو آیاتی است که با توجه به رشد گرایشات فیمنیستی و ... جزو آیات چالش برانگیز شده و هر یک از گروه های فکری، با توجه به تمایلات، افکار و خواسته های خود به تاویل و تفسیر آن پرداخته و در برابر آن موضع گیری می نمایند.
برخی از آنها، این دسته از آیات را نمونه فقدان اصالت در دین و قرآن دانسته به نفی دین می پردازند. برخی نیز با اتکاء به روش های جدید در تفسیر دین، به تاویل آن اقدام می نمایند. اما عده ای نیز این دسته از آیات را جزء فرامین لازم الاجراء و لازم الاتباع خداوند دانسته و مخالفت با آنها و یا تلاش برای معنازادیی از آنها را با روح دینداری ناسازگار می دانند.
خود من، از جمله کسانی بودیم که سعی داشتیم تا با تفسیر جدید اما شاذی که از این آیه ارایه می دهیم چالش های موجود در این آیه از قرآن را حل و فصل نموده و قرائتی عصری از آن ارایه دهیم که با خواست ها و تمایلات زمانه در تضاد نباشد.
ما بر این گمان بودیم که عرضه تفاسیر کهن از این آیه، ممکن است به دلخوری و دل آزاری بیانجامد و موجبات وهن دین را فراهم آورد. در نگاه ما، اولویت با "عصر" بود و هم از این رو، در تفسیر دین و آیات شریفه، سعی می کردیم تا قرآن و دین را با عصر و زمانه سازگار سازیم.
ما باور داشتیم که برای دینی کردن عصر، ابتدا باید دین را عصری کنیم و این در عمل به معنای اعمال جرح و تعدیل، در جهت همراه ساختن دین با باورهای زمانه از جمله فیمنیسم، حقوق بشر و ... بود.
اما مساله اینجاست که آیا دین آمده بود تا عصری شود و یا هدف دین دینی کردن عصر بود؟ اگر فرض اول صحیح باشد دیگر نیازی به جنگ و مبارزه میان اسلام و کفر نبود. کفر، مساله و فرهنگ زمانه ی خودش بود و اسلام -با توجه به بینش فوق- می بایست با عصری شدن، به عضوی از عناصر کفر بدل می شد.
این مقاومت بیست و سه ساله در صدر اسلام و این شکنجه ای که از جانب مسلمانان تحمل می شد و این خشونتی که از دو طرف بر علیه یکدیگر اعمال می شد همگی از این رو بود که اسلام به عنوان فرهنگ و حاکمیتی جدید و ناسازگار با عصر موجود در جامعه حجاز حاکم شود.
مشی دین همواره مقاومت در برابر بی حجابی ها بد حجابی ها، مقاومت در برابر سنت های جاهلی و ... بوده است. و ما در تاریخ اسلام نشانه ای از همراهی و همدلی میان اسلام و کفر نداشتیم.
اگر با این دید به این آیه و دیگر آیات خداوند بنگریم، نتیجه چندان مطلوب نظر ما نخواهد بود. اما مسلم است که ما بعنوان مسلمان، بنده و مطیع پروردگاریم و اینگونه نیست که پروردگار مطیع و فرمانبردار ما باشد و بر ما فرض است که خواست خود را فدای خواست حضرت حق تعالی سازیم.
در گذشته گمان من این بود که مراد از "قوّامیت" در این آیه ی شریفه وجوب حمایت و پشتیبانی مردان از زنان است. مردان از توان بالایی برخوردارند و قادرند تا ضعف های زنان را با کمک و مساعدت خود جبران کنند.
من، "قوّامیت" را به معنای "تکیه گاه" بودن می گرفتم و نه "ولایت" داشتن. "قوّام" از نظر من "بسیار برپای دارنده بود" و در نظر من چیزی بود که به زیر شاخه های درختان پر میوه می گذاشتند تا شاخه ها شکسته نشوند.
ولی حتا اگر چنین هم باشد مراد این آیه علاوه بر این، چیزی دیگر است. این آیه درصدد است تا جایگاه حقوقی مردان بر زنان و بالعکس را شرح دهد. در این آیه توضیح داده می شود که مردان بر زنان ولایت دارند به خاطر این که خداوند برخی را بر برخی دیگر "برتری" داده است. و مراد از این برتری، برتری فیزیولوژیک و جسمی است و به عنوان نمونه به نان آور بودن مردان اشاره شده و نفقه دادن یکی از نشانه ها و دلایل این برتری دانسته شده است.
تا این رابطه موجود است، این ولایت و برتری باقی است و اگر مردی از زیر بار نفقه دادن به همسر شانه خالی کند خود به خود ولایتش فسخ خواهد شد. در واقع قوّامیت حقوقی مردان بر زنان بر قوامیّت هستی شناسانه استوار است.
به نظر من، این آیه تکلیف خیلی چیزها را برای مسلمانان مشخص نموده و باب فمینیسم و آرمان های این چنینی را تا قیامت بر روی ایشان بسته است و ما در برابر آن آیات می توانیم دو موضع داشته باشیم یا مسلمان باشیم و ناگزیر مطیع امر باری تعالی و یا از دین خارج شویم و به دنبال هواهای نفسانی خود برویم. این ماجرا شکل سومی ندارد و هم از این روست که در منظومه فکری من چیزی به نام فمنیسم اسلامی وجود ندارد. این مانند آن است که ما مدعی شویم که مسلمانِ کافری هستیم.
ادامه دارد...
- ۹۴/۰۷/۱۳