زن و پاتولوژی سلطه / بخش پایانی
این نوشتار متن سخنانی است که سالها پیش، در جمعی دوستانه ارایه و به این شکل تنظیم شده است.
آغاز یک تغییر
ما زمانی از روی ضرورت و نیاز ها، کار یا کارهایی را انجام داده ایم اما حال آن شرایط و ضرورت ها و نیاز ها از بین رفته است ولی ما باز هم به بهانه سنت و ... به آن تاکید و تکیه می می کنیم. اما امروز شرایط تغییر کرده و دیگر قدرت بدنی تنها راه نان خوردن نیست.
جهان مردانه، هنوز با نگاهی کهن به زن و خانواده می نگرد و زنان هنوز عاطفی اند. و هنوز مکانیزم دفاعی شان گریه است و همواره درصدد دلبری از مردانند.
تنها در شرایط جامعه صنعتی بود که وضع تغییر یافت. جامعه صنعتی نیاز به کارگران ارزان قیمتی داشت تا بتواند خود را تثبت کند. این گونه بود که زنان نیز به دنبال تحصیل و کار رفتند و شرایط به سود آنان عوض شد. در این بین عقده های ناشی از ناتوانی زنان از یک سو و مقاومت برخی مردان موجبات به وجود آمدن جنبش های فیمینیستی را نیز فراهم آورد.
حرف من این است که شرایط امروز جوامع بشری با شرایط پیشین خیلی تفاوت کرده است. دیگر زور و بازو آن اهمیت پیشین را ندارد لذا در این زمینه مرد بودن توفیری بر زن بودن ندارد. زنان و مردان در یک کارخانه کار می کنند اما هنوز با آن ارزش های عصر سپری شده به حیات خود ادامه می دهند.
گیرم که در زمانی مرد بودن به صرفه و مفید تر بودن است و ارزش محسوب می شد و با توجه به آن شرایط قوانین و حقوقی هم پدید آمده است اما امروز دیگر آن شرایط دگرگون شده اند اما متاسفانه دیده می شود که ما هنوز با همان ارزش های شرایط سپری شده زندگی می کنیم و به طبع آن از قوانین و حقوقی برخورداریم که زمانه اش سپری شده است. آن ارزش ها و جقوق و قوانین با شرایط جدید همخوانی ندارند لذا برایمان هزینه تراش و دردسر ساز می شوند و مشکل می سازند.
آن تئوری ها و فرمول ها در شرایط دیگری به وجود آمده و وابسته به آن شرایط است و امروز دیگر ضرورت و کاربردی در زندگی ما ندارند و پافشاری بیش از حد به آنها وضعیت بشر را دشوار تر و سردرگم تر خواهد ساخت.
ما ارزش های همیشگی و جاودانی که نداریم ارزش ها محصول شرایط خاص اند بعد از این ارزش ها، قوانین حقوق و قضاوت پدید می آید.
من فیمنیست نیستم ولی جنبش های فیمنیستی را مفید و لازم می دانم نه به آن دلیل که انها تاریخ را به جلو خواهند راند و فرهنگ را دگرگون خواهند کرد خیر این کار خواهد شد چه بخواهیم و چه نخواهیم در نهایت شرایط ارزش های جدید را تحمیل خواهد کرد اما ضرورت جنبش فیمنیستی از جهتی دیگر ضرورت دارد و آن تغییر نگاه مردان به زنان است که همواره به زنان ار بالا می نگریستند. و این نیاز به مقاومت و آگاهی دارد.
مردان، مقاومت برای حفظ سلطه
یک بعد مشکل، در نزد مردان است. تصور کنید که قرنها و هزاره ها محور ارزش ها باشید مفید و به صرفه باشید به درد بخور باشید زنان در مقابل شما دست به سینه باشند و حوائج شما را براورده سازند مالک آنها باشید و مانند یک ارباب در جامعه و خانه رفت و آمد کنید بعد به شما بگویند که از منظری برابر به خانم ها بنگرید درست مانند همان اتفاقی که در صدر اسلام بین برده و آقا اتفاق افتاد.
سنتی ها نمی توانند بسیاری از احادیث را نفی کنند لذا بااستناد به تعابیری ذات گرایانه مانند " زنان ذاتا عاطفی اند" تلاش می کنند تا انها را توجیه نمایند.
امتناع آزادی، در سایه سار زبانی مردانه
زبان ابزار سلطه است و از سپیده مان آفرینش انسان، در انحصار مردان بوده است. زبان ابزاری مردانه در مواجهه با جهان هستی است. زنان در شکل گیری و تکوین آن نقشی را بر عهده نداشته اند. زنان تنها مدیوم هایی هستند که زبان را از نسلی به نسل دیگر انتقال داده اند اما در شکل گیری و تکوین آن نقشی بر عهده نداشته اند.
زبان زبانی مردانه و مردساخته است اگر زنی بخواهد در این قالب و یا به این زبان شعری بگوید یا چیزی بنویسد گریزی از آن ندارد. از مشروطیت به این طرف فتح بابی ایجاد شد اما ضعیف بود پروین نیز پرورش یافته همان سنتها قالب ها و زبان شعری بود و از آن گریزی نداشت.
از نظر من تا این ساختار و هویت مردان در جان زبان ما وجود داشته باشد بقیه اقدامات در راستای حفظ یا احیاء حقوق زنان به کاری نخواهد آمد.
هر قدر که زنان با سلطه های سخت مواجه شوند موفق نخواهند بود چون کاری ریشه ای شکل نمی گیرد و آن سلطه نرم هنوز به حیات خود ادامه می دهد.
شعر هم صنعتی مردانه بود لذا طبیعی است که ما عادت کرده ایم این الفاظ را از مردان بشنویم لذا پروین را هم دارای زبانی مردانه می پنداریم. هنوز هم همین طور است زنان شاعر سرزمین من چنان شعر می گویند که نمی توان بین شعر آنها و شاعری مرد فرقی گذاشت.
مهمتر از فمنیسم و دفاع از حقوق مدنی زنانه عبور از زبان مردانه است. زبانی که بهترین ظرفیت را برای حمل، انتقال و تحمیل آرمانی مردانه را دارد.
جنبش های فیمنیستی نیز به سوی هرچه مردانه تر شدن و تبعیت از الگوهایی مردانه در زندگی پیش می روند. آنها مرد بودن را ملاک آزادی و برابری می دانند و تصوری مردانه از انسان بودن دارند. آنچه که آنها انجام می دهند به هرچه مرد تر شدن زنان می انجامد.
آنها به دنبال ارتقاء وضعیت زن به عنوان یک زن نیستند. اینکه مرد الگویی برای شدن تبدیل شده است علتش
همین سلطه نرم زبانی در زندگی آنهاست. و زنان تا نخواهندو نتوانند از این انگاره (مرد/انسان) رها شوند به جای دستیابی به حقوقی زنانه به سوی کسب جایگاهی مردانه بر خود خواهند بود و آیا این به معنای کوفتن نعل وارونه نخواهد بود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
- ۹۴/۰۷/۱۵