درحاشیه کتاب "مبانی کلامی اجتهاد" نوشته دکتر مهدی هادوی تهرانی – بخش پایانی
این ها، نوشته های من هستند که بر حاشیه ی کتاب "مبانی کلامی اجتهاد" نوشته ام و اینک پس از سال ها به این شکل منتشر می شوند.
£ مقدمه و پیش درآمد قرار گرفتن یک هرمنوسین در موقعیت مکالمه آن است که از پیش احتمال درستی دیدگاه مخاطب خود را پذیرفته و مهم تر اینکه احتمال وجود بخشی از حقیقت در نزد مخاطب را فرض بداند.
£ گفتگوی متن و مفسر بر دو پایه استوار است: اول آن که بپزیریم که متن حرفی برای گفتن دارد و می تواند پاسخگوی بخشی از پرسش های مفسر باشد. و دوم اینکه همه معانی و واقعیت ها نزد مولف نیست و مفسر با اطلاعاتی که نزد خود دارد می تواند واقعیت ها و معانی را که حتا مولف از آن بی خبر است کشف کندو پاسخ هایی را از متن استخراج نماید که در روزگار پیش از مفسر دیگران از آن بی خبر بوده و حتا روح مولف هم از آن آگاه نیست.
£ در برخونش متن تنها سوژه است که فعال است و ابژه یا همان متن در سکوت محض و مطلقی به سر می برد و مشارکتی در فرایند فهم ندارد. اما بر خلاف این دیدگاه، گادامر فرایند برخوانش - موقعیت مکالمه - را فرایندی دو سویه و بده بستانی می داند.
£ گادامر، پرسش را زیربنای شناخت و فهم می داند و معتقد است که ابتدا باید پرسشی داشت و آنگاه به سراغ متن رفت و شناخت ما از متن به شدت وابسته به پرسش ما از متن است. این پرسش های ما هستند که به شناخت ما از متن جهت و سمت و سو می دهند. او فهم را وابسته به پرسش ما و پرسش های ما را امری عصری می داند که با زمانه و زمینه ای که ما در آن زندگی می کنیم در ارتباط است.
£ از دیدگاه گادامر هر اثر کلاسیک ادبی یا هر اثر دیگری در زمانه ی خود پرسش هایی خاص و در زمانه ی ما پرسش های دیگری را طرح و پاسخ می دهد. او متن را به زمان و مکان خاصی محدود نمی کند. از نظر او متن ملزم به پاسخگویی به سوالات در هر زمان و هر مکان می باشد.
£ گادامر در فهم متن بیش از متن و مولف به خواننده و مفسر اهمیت و اصالت می دهد. این اساس نظیه مرگ مولف است.
£ دیلتای معتقد بود که مفسر می تواند خود را جایگزین مولف نموده و با قرار دادن خود در موقعیت مولف به کشف رازهای متن و معناهای مندرج در آن بپردازد. اما گادامر با این دیدگاه دیلتای موافق نیست. گادامر معتقد است که ما به عنوان مفسر نمی توانیم جایگاه خود را ترک نموده و وارد افق گذشته ای که مولف در ان می زیسته شویم. او مدعی است که ما همواره از حیث وجودی در موقعیت و افق خود ریشه دوانده ایم. او تفسیر و فهم متن را بر اساس افق و موقعیت مولف را نمی پذیرد و بر آن است که متن باید با توجه به افق و موقعیت مفسر فهم گردد.
£ گادامر، تفسیر را امری عصری و وابسته به زمان می داند. بر اساس ایده های گادامری هر شناختی در موقعیتی خاص اعتبار دارد و ما افق و چشم اندازی مطلق نداریم که بر اساس آن به شناخت، فهم و معرفتی ابدی و جهان شمول دست یابیم.
£ ما را از پیش داوری گریزی نیست و ما نه می توانیم و نه باید از این پیش داوری ها بگریزیم و این ها نه تمها مانع فهم ما نیستند که ابزار فهم ما هستند.
£ متن در افقی پدید امده اما بازفهمی متن در افقی دیگر رخ می دهد. فهم متن در افق های جدید یا افق های دیگر معناهایی جدید و متفاوتی را به ما می دهد.
£ با ضعف موضع پوزیتویست ها، هرمنوتیک نیز از برج عاج پائین امد. هرمنوتیک زمانی درصدد بود که همان کاری را برای علوم انسانی انجام دهد که تجربه برای علم انجام داده بود: "کشف و ارایه فرمولهای ابدی و ازلی"
£ هرمنوتیک فلسفی گادامر، یک انارشیسم تمام عیار معرفتی است و آه که من چقدر دلبسته ی آنم.
پایان
- ۹۴/۰۸/۰۸