پس از آندوسکوپی – بخش دوم
"این ها، بخش های قابل انتشاری از مکاتبات من هستند در واتس آپ"
سید حسن کاظم زاده
اما به نظر من، در دوران گذار هم که باشیم باید ظرفیت نشون بدیم
منظورت از ظرفیت چیه دقیق بگو. چیزهاییه که ما رو در ذهنمون به جنگیدن وا میداره؟!!! این ها صرفا ارزش ابزاری دارند نه ارزش غایی.
اینکه ظرفیت چیه رو چرا همیشه من باید تعریف کنم من که به مرگ معنا در واژگان باور دارم. ما واژگان خلق شده توسط طبقه حاکمه که توسط دستگاه تبلیغاتی اش به خورد ما داده می شه رو می پذیریم و می بلعیم. بی آنکه یک بار به معناهای مندرج در آن فکر کنیم.
یعنی جامعه به سمت و سویی بره که ما نباید بریم سنگ روی سنگ بند نمی شه.
مگر در جوامعی که روی ارزش ها و هنجارهاشون بازاندیشی کردند سنگ روی سنگ بند نیست؟!
جامعه ما با جوامع دیگه خیلی فرق داره.
ببین، طبقات حاکمه استبدادشون رو با این گونه واژه گان فرموله کرده مشروع جلوه می دن. و ما هم بی آنکه بفهمیم بر اثر قرار گرفتن در برابر امواج تبلیغات رسمی آنها را می پذیریم و طوطی وار تکرار می کنیم. واژه ای نامانوس رو وارد جغرافیای ذهن مون می کنیم.
در زمین دیگران خانه مکن
فکر خود کن فکر بیگانه نکن
اون وقت این ما نیستیم که فکر می کنیم بلکه این طبقات حاکمه هستند که در مغز ما فکر می کنن. مغز ما رو به عنوان یک ابزار در اختیار گرفتند و کنترل می کنند.
ببین از نظر من باید و نبایدی خارج از ما وجود نداره کسی که به اصالت انسان باور داره منطقی قدم بر می داره تا زمین نخوره
آره اینم میشه...
ما باید باورهامون رو از درون انسان و استعداد ها و خواسته هاش در میاریم. بدی مساله اینه که ما می ترسیم به خودمون حق بدیم تا چه برسه به همسایه یا به یک دوست و یا به یک خواهر و برادر که متفاوت از اسلوب های رایج زندگی کنن. این ترس ریشه ی اضطراب های ماست.
این اضطراب ما رو دچار بیماری هراس کرده. همه جامعه ما دچار این بیماری هستن. لذت برای ما چارچوبی مشخص و از پیش تعیین شده داره ما هنوز بر اساس اسلوبی داریم لذت می بریم که پدرانمان برای ما تهیه و تدوین کردن.
ما حتا حاضر نیستیم به خودمون فرصت بدیم و به شدت درگیر اساطیرالاولین هستیم. خداوند در قرآن به این نکته اشاره کرده که کفار، در مقابل پیامبرانی که قصد هنجار شکنی داشتند و قصد داشتند تا مردم را به بازاندیشی پیرامون ارزش ها دعوت دارند استدلال می کردند که پیام شما پیامبران با آموزه ها و رسوم پدران ما در تضاد و تقابل قرار داره.
بله به این نکته دقت نکرده بودم.
ولی انسان قدرتی الهی داره هر چند با زحمت اما می تونه خودش رو از زیر بار سنت ها بیرون بکشه . تصور کن که چند تا از شهدای بدر ممکنه از کسایی بوده اند که زمانی دخترانشان را زنده به گور کردن. این تغییر قدرت انسان رو نشون می ده که منفعل نیست و می تونه از دوران های گذار عبور کنه.
اون هایی که در صدر اسلام و در زمان غربت اسلام دعوت رسول خدا رو پذیرفتند آدم های بزرگی بودند. اونها تونستند تن به یک جراحی بزرگ بدن. تونستند از باورهای موروثی دست بردارند. آدم هایی مثل عمر، که ما امروز اونها رو تقبیح می کنیم تونستند منطقی فکر کنند و از بت ها و آداب و رسومشون دست بردارند و این کار بزرگی بوده کاری که ما با این همه دانش و تکنولوژی که در اختیار داریم نمی تونیم انجام بدیم.
باور کن که نسل بعدی راحت تر و بهتر از ما زندگی خواهند کرد چون ما اینقدر درگیر دلشوره هامون هستیم که نتونستیم و فرصت نکردیم که اون آموزه هایی رو که باهاش درگیریم به اونا منتقل کنیم.
اونها ممکنه با حجاب یا بی حجاب باشند اما بر اساس شناخت و انتخاب خودشون. اون رو برای این انتخاب یا نفی کردند که برای خودشون ارزش، اولویت و اعتبار قائلند و بر همین اساس و بنا به خواست خودشون یکی از اون دو تا انتخاب می کنن.
در این صورت حتا بی حجابی اونا به حجاب ما ارجحیت داره چون ریشه در نادانی و تسلیم شدنشون به سنت های قدیمی نداره.
مثل اون هنرمند عرب زبانی که با همه ی خوشی ها و فارغ از هر تعصب و تقلیدی محجبه می شه و از بازیگری و خوانندگی دست بر می داره اون هم در اوج محبوبیت و شهرت.
ما درگیر اضطراب های خودمونیم و به جای باز اندیشی در اندیشه ها و اعمالمون مثل میمون ها فقط تقلید می کنیم.
این ما رو در حد میمون هایی با حجاب یا بی حجاب درآورده بدون اینکه دقیقن بدونیم چرا یکی از اون دو تا رو انتخاب کردیم.
حالا یه سوال: هیچ می دونی نا ایرانی ها چرا سرانه مطالعه مون اینقدر کمه
دلیلش تنبلیه. ما ملت تنبلی هستیم.
درسته اما دلایل دیگه ای هم داره. چون سوالی نداریم همه چیز از قبل برای ما مشخصه چون می ترسیم خللی در باورهای ما ایجاد بشه چون تکلیف ما از قبل مشخص شده. پدران ما تکلیف باور های ما را روشن کردند ما به جای آنها و برای آنها زندگی می کنیم. ما راهی را می رویم که آنها قبل ما آن را برای ما ترسیم کردند و ما اگر فرزندان اهلی باشیم باید به همان راه برویم وگرنه وحشی و شورشی خواهیم بود.
و حال بالاتر از آن این مساله است که ناخود آگاه ما در برابر مطالعه مقاومت می کند ناخودآگاه ما از کتاب می ترسد از کتاب وحشت دارد. وحشت ما از این است که مطالعه قادر است تا زلزله در جغرافیای باور های ما پدید آورد...
"پایان - مابقی این نوشتار غیرقابل انتشار است"
- ۹۴/۰۹/۱۶