اکو- مارتینی؛ دو گانه ای که در درون ماست- بخش سوم
کارلو ماریا مارتینی:"در وجود همه ی ما چیزی از مذهبی ها نهفته است و هم چیزی از غیر مذهبی ها وجود دارد..."
این نوشتار، با کمال احترام و فروتنی، تقدیم می شود به یحیا مسعودی نژاد که خلاف آمد روزگار ماست.
سید حسن کاظم زاده
آنگونه که اکو در ابتدای نامه دوم خود می نویسد: "...هدف از مبادله این نامه ها شناخت زمینه های مشترک میان مردمان غیر مذهبی و کاتولیک هاست..."
اکو در ابتدای نامه ی دوم، خود بر خلاف روش نامه ی نخستین اش، معتقد است:"... برای اینکه این گفتگو یک گفتگوی درست باشد، لازم است به اموری بپردازیم که در آن زمینه ها، توافقی در میان نیست..."
او برای طرح چنین مساله ای به سراغ "سقط جنین" می رود. و از لحظه ای می گوید که"...زنی حق دارد در مورد بدن خود، احساسات خود، یا آینده ی خود به شکلی مستقل تصمیم گیری کند".
اکو در طرح این سوال به دنبال دریافت تعالیم کلیسا نیست. او برای این مارتینی را در زمینه سقط جنین مورد خطاب قرار می دهد، تا از تاملات انسانی و فردی او در این زمینه آگاه شود.
اکو از مارتینی می پرسد که "حیات از کی آغاز می شود" و آیا این مساله که جنین فاقد فرهنگ انسانی است می تواند بهانه ای برای ما باشد تا به عنوان سقط جنین، کمر به قتل او ببندیم. او با استناد به نظریه ی سن اگوستین، "خداوند در لحظه معینی از رشد جنین در آن روح می دهد" می پرسد که آیا می توان بی دغدغه و واهمه ای و پیش از آن که پرچم روح در کالبد جنین به اهتزار درآید او را سقط نمود و اصلا این لحظه ی معین کی و چه زمانی است؟
او در این نامه میل خود به ممنوعیت یا آزادی سقط جنین را کتمان می کند تا مارتینی راحت تر بتواند دیدگاه خود را فارغ از مخالفت یا موافقت با اکو ارایه دهد. او با اینکه پیرامون حق شخصی مادر بر بدن خود می گوید با دفاع از حیات به عنوان مهمترین دارایی فرد موضعی بینابین اتخاذ می کند.
دغدغه ی اکو آن است تا بداند از نظر مارتینی ورای آموزه های کلیسا، آیا مرزی دقیق و مشخص میان حیات انسانی و حیات پیشاانسانی وجود دارد؟ اگر چنین مرزی وجود داشته باشد، مادر با نگران کمتری می تواند تن به سقط جنین دهد.
وی در پایان چنین عنوان می نماید:"شاید ما محکوم به آنیم که تنها بدانیم فرایندی در کار است که معجزه ی طفل نوزاد پیامد نهایی آن است. تعیین اینکه در چه مرحله ای از این فرایند حق دخالت داریم، یا در چه مرحله ای حق دخالت نداریم مساله ای است که نه قابل تعیین است و نه قابل بحث. و در نتیجه، یا از اصل نباید تصمیمی در مورد این دخالت گرفته شود، یا اگر بنا باشد تصمیم گرفته شود تنها مادر حق دارد که باید به تنهایی در برابر خداوند یا در برابر دادگاه ِ وجدان خویش یا در برابر دادگاه بشری خطر کند.
مارتینی اما از ابتدا با ارایه دوگانه ای آب پاکی را بر دستان اکو می ریزد و از همان ابتدا حساب اخلاق و قانون را از یکدیگر جدا می کند"سخن گفتن از حیات آدمی و حفظ حیات آدمی از دیدگاه اخلاق یک چیز است و طرح این پرسش که قانون به چه طریق عملی می تواند از ارزش های فوق در شرایط سیاسی اجتماعی معین بهتر دفاع کند، چیز دیگری است"
او با تاکید بر اینکه "مرزها همیشه قلمرو های خطرناکی هستند" در پی رد مرز بندی و مشخص نمودن آستانه ی حیات است. اهمیت این بحث در آنجا است که اگر ما مرزی را برای حیات و آغاز آن مشخص کنیم قادر خواهیم بود بی درگیری وجدانی و درونی نسبت به انهدام یک جنین رای دهیم.
اگر دقیق بخواهم بگویم آن دوگانه ای که مارتینی در ابتدا میان اخلاق و قانون معین و مشخص کرد در اینجا کاربرد دارد. اخلاق چیزی است که قادر به تعیین و مشخص نمودن مرز حیات را ندارد و این مرز صرفا به شکل قراردادی توسط قانون مشخص و معیّن می گردد و انهدام و عدم انهدام یک حیات اگر مجوزی قانونی داشته باشد باز می تواند از نظر اخلاقی تبعات سنگینی داشته باشد. و این دو قانون و اخلاق) هیچ یک باری را از دوش یکدیگر بر نمی دارند. و الزامی نیست که هر امر قانونی، اخلاقی نیز باشد و امر اخلاقی، مورد تائید قانون قرار بگیرد.
مارتینی گرچه همچون دیگر ارباب کلیسا اصالت را به حیات جسمانی نمی دهد-"حیاتی که در انجیل دارای والاترین ارزش است حیات جسمانی و روانی نیست...بلکه حیات یزدانی است-" اما در تصمیم گیری پیرامون همین حیات جسمانی نیز اصالت را به اخلاق می دهد و به طبع اخلاق سخت گیری های خود را دز زمینه حیات دارد حتا آنگاه که آنگاه که پرچم روح در کالبد انسانی به اهتزار در نیامده باشد.
همچنین او در تشریح و توضیح اهمیت اخلاق در تصمیم گیری های این چنینی می نویسد:" التیام این زخم ها سخت مشکل است، البته اگر قابل التیام باشند و این زخم ها بیش از همه بر تن و جان زن می نشیند، زیرا در مرحله ی نخست به زن اعتماد شده و این موجود که سخت شکننده است و در جهان بسیار شریف است، به وی سپرده شده است" و "چگونه می توان از کسانی که از نظر وجدان دچار تعارض آشکار یا واقعی شده اند، حمایت کرد تا مگر با این تعارض ویران نشوند؟"
مارتینی مرد دین است و دین بیش از آنکه در پی دغدغه های قانونی و مرز بندی های آن باشد مرد اخلاق است و به مرحله ای به عنوان مرحله انفکاک انسان و غیر انسان باور ندارد و در پاسخ به اکو که از او در مورد آستانه حیات و لحظه ی انسان شدن جنین پرسیده می نویسد:" در عمل، موجود تازه از لقاح زاده می شود. اینجا تازه به معنای متمایز از دو عنصری است که با هم یگانه می شوند تا آن را تشکیل دهند. این موجود یک فرایند رشد را طی می کند که به کودک منجر شود، به همان موجود شگفت انگیز، معجزه ای طبیعی که باید آن را بپذیریم . با شروع آن، این همان موجودی است که از او حرف می زنیم. هویت دارای تداوم است."
همه سخنان مارتینی در پاسخ به نامه اکو را می توان در یک جمله خلاصه نمود: "چیزی که دارای والاترین ارزش است والاترین احترام را نیز می طلبد"
ادامه دارد...