توسعه فردی چیست؟
سید حسن کاظم زاده
به نظرمن، توسعه ی فردی عبارت است از توانمندی ها و مهارت هایی که ما از طریق آن می توانیم بر زندگی کنیم یا بر زندگی خود کنترل داشته باشیم.
بعنوان مثال، ما چه در ناسا کار کنیم و چه در یک نانوایی، نیاز به تکنیک ها و مهارت های ارتباطی داریم.
این مهارت های ارتباطی، موجب می شود که در کار خود موفق باشیم و بتوانیم اهداف و برنامه های خود را آنگونه که می خواهیم و می پسندیم پیاده کنیم.
یا یکی دیگر از مهارت های زندگی، غلبه بر خشم و کنترل استرس است.
طبیعی است که اگر ما فردی فاقد این دو مهارت باشیم هیچ موفقیتی در ارتباطات خود نخواهیم داشت.
حال بر این ها که عرض کردم مهارت سخنوری، مدیریت بر زمان، برنامه ریزی، مذاکره را بیافزائید.
حالا چرا به این مواردی که در بالا از آنها اسم بردم مهارت می گویم. برای اینکه مهارت امری است که با تمرین و تکرار در شما نهادینه می شود. درست مثل یاد گرفتن رانندگی، شما با تمرین و تکرار، می توانید به مذاکره گر خوبی تبدیل شوید.
در واقع مهارت داشتن در کاری، به این معنا است که آن چیز قابل یاد دادن و یاد گرفتن است.
این ها، مهارت هایی هستند مثل سوارکاری و ... و ما از طریق آموختن آنها و به کار گرفتنشان در زندگی می توانیم کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشیم و تغییراتی در بخش های مختلف زندگی خود ایجاد کنیم.
پس اگر ما، از وضع موجود راضی نیستیم، و می خواهیم هدفی را تعیین نموده و به سوی آن حرکت کنیم باید ببینیم چه مهارت هایی داریم و چه مهارت هایی نداریم.
این یک نوع ارزیابی است. با این ارزیابی ما متوجه می شویم که چه کمبودهایی داریم که مانع تحقق خواسته ها و اهداف ما هستند.
اگر آن مهارت ها را داریم، خوب می توانیم از آنها استفاده کنیم و اگر نداریم باید آنرا دریافت کنیم.
امروزه مراجعه به مشاور ضرورت زندگی ما است. مراجعه ی ما به مشاور خانواده، برای رفع مشکلات خانوادگی، در واقع دریافت مهارت لازم برای زندگی مشترک است.
زندگی مشترک نیاز به مهارت هایی دارد که اگر از آن بی بهره باشیم ممکن است در کوتاه مدت یا دراز مدت، کار دست ما بدهد و خانواده ای که با عشق و علاقه تشکیل شده را منهدم کند.
خوب اینجا ما تشکیل خانواده داده ایم که آرامش روانی و ذهنی داشته باشیم. دوست بداریم و دوستمان داشته باشند. بر تنهایی غلبه کنیم و از زندگی خود لذت ببریم. ما ازدواج کرده ایم که در مسیر زندگی خود شریک داشته باشیم. ولی اگر مهارت شریک داری را در زندگی نداشته باشیم، خیلی زود عشق ها به نفرت تبدیل می شوند.
زوج های عاشق کم کم نگاه از هم می دزدند و کم صحبت می شوند و بر سر ساده ترین مسائل به یکدیگر خرده می گیرند و با هم مشاجره می کنند.
آنها غافل هستند که هیچکدام صاحب دیگری نیستند. همدیگر را نگرفته اند بلکه در مسیری از زندگی با یکدیگر شریک شده اند و مهارت شراکت یعنی حفظ منافع مشترک، مذاکره بر سر موارد اختلاف برانگیز، توافق کردن با شریک و انعقاد قرارداد برد-برد.
یک شریک باید به مسائل مشترک با شریک خود، از منظر او نیز بنگرد. بداند که شریک اسیر نیست.
من استدعا دارم که به مساله خانواده و ازدواج بصورت یک شراکت بنگیرد. هرگز به ازدواج و خانواده از منظر مالکیت و انحصار نگاه نکنید.
این نوع نگاه، حداقل در این زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم پاسخگو نیست.
خوب حالا برگردیم به بحث خودمان، می آئیم و دو تا جوان را بدون مهارت لازم به یکدیگر پیوند می زنیم.
وقتی دچار مشکل می شوند سعی می کنیم راه حل های منحصر به فرد خودمان را به آنها دیکته کنیم، غافل از اینکه این راه حل ها، شاید در گذشته روی ما جواب داده باشند- که من بعید می دانم- ولی روی زندگی آن دو جواب نخواهد داد.
والدین نگاهشان به فرزندان نگاهی احساسی-عاطفی است. این نگاه، نیاز زندگی مشترک است اما برای یک زندگی مشترک کافی نیست.
والدین برای درآمدن از قالب احساسی و عاطفی و فرو رفتن در قالب عقلانی-منطقی ناتوان ترین افراد هستند.
خوب چه باید کرد؟ طبیعی است که باید به مشاور مراجعه کرد. مشاور فردی متخصص است که درس خوانده تا شکاف های زندگی شما را شناسایی کند و به شما مهارت هایی بیاموزد تا بتوانید آن شکاف ها را پرکنید.
مثلا اگر نمی توانید فرزند خود را از شیر بگیرید یا فرزندتان تا یازده سالگی در رختخواب والدین خودش می خوابد مشاور می تواند کمک کند تا این مشکلات حل و فصل شود.
لذا از نظر من، توسعه فردی، یک فرایند آموزشی برای دریافت مهارت های فردی است که ممکن است در هر جایی به کار ما بیاید.
ما در مغازه و در حین فروش شلوار جین به توسعه ی فردی نیاز داریم.
در صف نانوایی، در محیط کار، در میهمانی های فامیلی، در بنگاه معاملات ملکی و حتا در رختخواب به توسعه ی فردی نیاز داریم.
هدف توسعه فردی، تغییر من، برای مسلط شدن به جنبه های مختلف زندگی و کنترل بر آن است.
- ۹۹/۰۱/۲۹