آسیب های اجتماعی و توسعه-بخش پنجم
آسیب های اجتماعی و توسعه
سید حسن کاظم زاده
بخش پنجم
یکی از معضلاتی که مادر معضلات دیگر است نداشتن مهارت های اجتماعی است.
آموزش و پرورش به ما چه می دهد؟ آیا حرف زدن و زیبا حرف زدن را به ما می آموزد. آیا گوش دادن و کامل گوش دادن را به ما یاد می دهد.
ما در سالهای تحصیل خود چقدر با تفکر نقادانه و خلاقانه آشنا می شویم. چقدر یاد می گیریم تفکر سیستماتیک و استراتژیک داشته باشیم و بالاتر از همه ی آنها چقدر یاد می گیریم که احساسات خود را مدیریت کنیم.
این ها از مهارت های اساسی برای زندگی است و اگر وجود نداشته باشد در آینده معضلات به وجود خواهد آمد.
اگر مدیریت بر احساسات را یاد نگیریم و آنها را به یک مهارت تبدیل نکنیم خوب طبیعی هم هست که با آمار چند میلیون نزاع خیابانی و قتل های اتفاقی روبرو شویم.
لذا نقش آموزش و پروش در انتقال مهارت های اجتماعی به افراد خیلی زیاد است.
البته گام هایی برداشته شده ولی کافی و کامل نیست. غفلت از آموزش پرورش غفلت از آینده ی کشور است.
هر کشوری که موفقیتی به دست آورده انرژی زیادی روی آموزش و پرورش صرف کرده است.
آموزش پرورشی که درگیر قبض آب و برق است، درگیر پایین آمدن سقف است، درگیر آتش گرفتن بخاری نفتی است دستاوردی برای ما نخواهد داشت.
باید معلمان و مدیران هر سال ارزیابی روانی شوند. باید بازرسانی با وجدان نظارت دقیق داشته باشد. به یاد داشته باشید که یک کلمه از زبان یک معلم می تواند سرنوشت یک کشوری را تغییر دهد.
مساله ی دیگری باید به آن توجه نمود خانواده درمانی است.
خانواده نهاد بسیار مهمی است. اگر خانواده نقش خود را به خوبی ایفا نکند سرچشمه گل آلود خواهد شد.
باید خانواده ها از بدو تاسیس آموزش ادواری ببینند. باید مشاور در دسترس آنها باشد. باید فرهنگ مراجعه به مشاور در جامعه جا بیافتد.
همه ی هدف دولت باید صرف حفاظت از خانواده ها باشد. این نمی شود که پدری را به زندان بفرستید اما از خانواده ی او حفاظت به عمل نیاید و مادر برای تامین معاش تن فروشی کند.
باید دانشجویان را سوق بدهیم به سوی معضلاتی که خانواده ها را تهدید می کند تا پژوهش هایی استاندارد در این زمینه تولید شود.
این پژوهش ها بعد ها تبدیل به عقبه ی تلاش عملی در برخورد با آسیب های اجتماعی خواهد شد.
گروه درمانی هم خیلی مهم است. انسان اجتماعی است. علاقه به تعلق گروهی دارد. ولی نوع زندگی ما، ما را به واحد های جدا از هم تبدیل کرده است.
انسان طرد شده، انسان نادیده گرفته شده و انسان تنها در معرض انواع آسیب های اجتماعی قرار خواهد گرفت.
اگر می خواهیم معضل خانواده، معضل اعتیاد و ... را حل و فصل کنیم گروه درمانی می تواند کمک زیادی به ما بکند.
ما کار گروه درمانی را در NA مشاهده کرده ایم و خوب هم جواب داده است.
یک فیلم آمریکایی دیدم بنام زیبایی پیرامونی که در آن فیلم والدینی که کودک خود را از دست داده بودند هفتگی دور هم جمع می شدند و جلسات روانشناسی تشکیل می دادند.
این کار در کشور ما وجود ندارد. این یعنی هر یک از این افراد باید به تنهایی این بار سنگین را به دوش بکشند.
نکته ای که برای مقابله با آسیب های اجتماعی به صورت جدی باید به آن توجه شود استفاده از گروه های مرجع است.
گروه های مرجع گروه هایی هستند که مورد قبول بخش قابل توجهی از جامعه بوده و نظرشان در جامعه به راحتی پذیرفته می شود.
قبل از اینکه بحث را ادامه دهم یک نکته ای را می خواهم اینجا عرض کنم و آن اینکه دولت در ایران گروه های مرجع را رقیب خود می داند.
به جای اینکه آنها را تقویت کند و از وجود آنها استفاده کند آنها را تضعیف می کند.
حکومت ها باید هر از چند وقتی تلاش کنند و گروه مرجع جدیدی را تحویل بدهند. نه آنکه تیشه بردارند و به ریشه ی گروه های مرجع بزنند.
جامعه ای که افراد زیادتری در آن به مرجعیت اجتماعی تبدیل شود می تواند روی حل معضلات خود از آنها استفاده کند.
این نمی شود که تا یک نفر قد می کشد مثل فردوسی پور مساله ی امنیتی تشخیص داده شده و تیشه به ریشه اش بزنیم.
به هر حال اکنون معلم ها، پزشکان، اساتید دانشگاه، نویسندگان و روحانیون بالقوه می توانند به مرجعیت اجتماعی تبدیل شوند.
باز لازم می دانم که یک پارانتزی باز کنم و آن هم در مورد روحانیون است.
کشیش ها و کلیساها در کشورهای دیگر یک پایه ی اصلی در مقابله با آسیب های اجتماعی هستند اما متاسفانه، کمتر چنین مساله ای دیده می شود.
بسیاری از افراد به دلیل ناکارآمدی پی در پی دولت ها، دیگر اعتمادی به روحانیون ندارند.
این یک معضل است. ما یک گروه بزرگی را که می توانستند به ما کمک کنند از دست داده ایم.
یک گروه مرجع، از مرجعیت افتاده است. تک ستاره هایی در این زمینه وجود دارد ولی چندان به چشم نمی آید. خوب این باعث ضربه خوردن به جامعه می شود.
ادامه دارد...