هجوم اندوه
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ
عزیز دلم
این روزها،
- که اگر بتوان نام روز را بر آن نهاد-
اندوهی نیست،
که به سمتم نیامده باشد.
و من،
هر روز،
با اندوهی بزرگ بیدار می شوم
با اندوهی بزرگ زندگی می کنم
و با اندوهی بزرگ
به خواب می روم.
روز نیست،
روزی که بی تو سپری شود
و تاریکی
باز هم امانم را بریده است.
و من،
هر روز،
در تاریکی قدم میزنم
در تاریکی نفس می کشم
و در تاریکی به خواب میروم
این روزها،
آفتاب هم طاقتش به سر آمده
و ماه،
در اندوه تو
بی تابی می کند.
- ۹۴/۰۴/۲۲