خودگویه به مثابه زندگی در عالم خیال
توی میدان انقلاب اصفهان با همسر و دخترم در حال قدم زدن بودم که با مردی موقر مواجه شدم که داشت با شدت فراوانی با خود صحبت می کرد ابتدا گمان کردم که هندس فری توی گوش راستش دارد و با موبایل حرف می زند اما بعد متوجه شدم که شاهد خودگویه مردی با سن و سال بالا هستم.
کمی آن سوتر در جوار زنده رود عزیز، پسر 17-18 ساله ای، خودگویه ای دیگری را پی گرفته بود و من داشتم فکر می کردم چرا ما انسانها خودگویه می کنیم؟ در همین فکرها بودم که همسرم مرا به خود آورد: ای بابا، چرا داری با خودت صحبت می کنی؟
تفکر به مثابه علت خودگویه؟
خودگویه به افراد خاصی تعلق ندارد و اینگونه نیست که تنها روانی ها و استرسی ها به این امر مبتلا باشند. همه ما، هرگاه که در مورد چیزی می اندیشیم در حال خودگویه ای درونی هستیم. اما در زمانه ما، آنقدر خودگویه از روی استرس و مشکلات روحی روانی زیاد شده که دیگر کسی ریشه خودگویه را تفکر نمی داند.
عدم آزادی، به مثابه عامل خودگویه
جامعه ای را فرض کنید که ارتباطات اجتماعی با انواع قید و بندهای قانونی و عرفی محدود و محصور شده باشد. و مردمی را در نظر آورید که دهانشان دوخته و زبانشان بسته است و قواعدی در زندگی شان وجود دارد - مثلا تعارف- و چیزهایی در زندگی خود به عنوان ارزش و هنجار دارند که آنها را از بیان منویات ذهنی شان برای دیگری بازشان می دارد لذا حرفهایی که باید در جمع زده شوند در دل زده می شوند و گاه چنان محسوس می شوند که به زبان نیز جاری می گردند. از اینروست که ممکن است هر روز توی اتوبوس یا تاکسی با کسانی روبرو شویم که در عالم خود در حال دعوا با همسر، نصیحت کردن دختر و توضیح دادن به رئیس و فحش دادن به همسایه می باشد. او کسی است که برای گریز از واقعیت و عواقب گویش خود به عالم خیال پناه آورده است. اگر دعوایی می کند در عالمی خیالی دعوا می می کند. اگر اعتراض می کند در عالمی خیالی اعتراض می کند چه از عوقب قضایی و عرفی گفته هایش در عالمی حقیقی در ترس و هراس است.
- ۹۴/۰۵/۰۴