ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

۲۴ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

این نوشته ها را، با کمال فروتنی تقدیم می کنم به "محمد لکی"، دوستی که چون من ترک زبان است و متاسفانه در این روزها که عصر ارتباطاتش می خوانند کوچک ترین خبری از او ندارم.

سید حسن کاظم زاده

صمد بهرنگی، زندگی و آثار

زندگی

       صمد بهرنگی، دوم تیرماه سال 1318 در تبریز به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال 1334 وارد دانشسرای مقدماتی تبریز شد و از مهرماه سال 1336 به عنوان معلم، تدریس خود را در مدارس آغاز نمود.

او همچنین در سال 1337در دوره شبانه دانشکده ادبیات تبریز پذیرفته شد و در سال 1341 در رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد.

بهرنگی در سال 1339 نخستین داستانش را با عنوان "عادت" منتشر نمود و پس از آن آثار داستانی و پژوهشی مختلفی را به نگارش درآورد که تعدادی از آنها در زمان حیاتش منتشر شدند.

  • سید حسن کاظم زاده

این نوشته ها را، با کمال فروتنی تقدیم می کنم به "محمد لکی"، دوستی که چون من ترک زبان است و متاسفانه در این روزها که عصر ارتباطاتش می خوانند کوچک ترین خبری از او ندارم.

سید حسن کاظم زاده

انقلاب به معنای در هم ریختن یک شالوده است. و اخلاق نیز یکی از این شاده ها است. از نظر انقلاب اخلاق و حکمیت رابطه ی تنگاتنگی دارد لذا در هم ریختن قواعد اخلاقی نیز یکی از اهداف یا نتایج انقلاب هاست.

انقلاب ها دو وجه مبارزاتی دارند: وجه کسب قدرت و وجه حفظ قدرت. لذا ، همه چیز برای انقلاب ها یک ابزار است: ابزار کسب قدرت و ابزار حفظ قدرت. و اگر چنین نگاهی به انقلاب ها داشته باشیم قادر خواهیم بود تا آن تسویه های خونین، آن زندان های عریض و طویل و آن دستگاه تبلیغاتی و پروپاگاندایی و دروغ پردازانه ی  انقلاب ها را درک و تحلیل کنیم. با این نگره، اخلاق بزرگترین قربانی انقلاب هاست.

  • سید حسن کاظم زاده

پیرامون مجموعه داستان "دارند در می زنند"

خوب تقصیر نویسنده چیست که تو از اساس با هر لهجه ای مساله داری و فارسی صحبت کردن کسی با هر ته لهجه ای که باشد را نمی پسندی و همه ته لهجه ها به یک اندازه برایت کسالت بارند. مگر همه توی این مملکت مثل تو هستند که تا به جایی رسیدی رفتی دکتر و لهجه ات را عمل کردی؟

نویسنده ای آمده و با هزار خون دل خوردن، مجموعه داستانی را به لهجه ای غریب نوشته و دیالوگهایی خلق کرده که فهم آنها به دقت نظری بی نظیر نیاز دارد و در داستانهایش فضای فرهنگی نامانوسی خلق نموده و لابد منظوری داشته که تو از فهم آن عاجزی این چه اشکالی دارد؟ تو چرا حرص می خوری؟ تو هم دقت کن شاید بتوانی از متن لذت ببری.

مگر می شود کتابی چون "دارند در می زنند" نوشته "منیرالدین بیروتی" که دوستان و همکارانش، در روزنامه های مختلف، با آب و تاب معرفی و ارزیابی کرده و همه را به خریدن و خواندش تشویق نموده اند اینقدرها که تو فکر می کنی بد و ضعیف باشد؟

تقصیر نویسنده چیست که تو با هزار و یک امید و تحت تاثیر همین نوشته هایی که در صفحه ادبی روزنامه ها خوانده ای، کتاب را خریده ای، اما تنها اولین داستان این مجموعه بوده که توانسته تا حدودی - و فقط تا حدودی نظرت را جلب کند و همدلی ات را بر انگیزاند - درست مانند برخی از آلبوم های موسیقی که تنها TRACK اولشان ارزش شنیدن را دارد .

 اصلا به تو چه که نویسنده این مجموعه داستان، برای اینکه داستانی مد روزتر نوشته باشد- و نقش خواننده را پر رنگ تر کنند- آنقدر مبهم نویسی کرده که خواندن کتابش بیشتر به شکنجه شبیه است تا مطالعه. (به قول فرامرز قریبیان در فیلم ترن: کبریت ایرانی اینقدر بی خطره که اصلا روشن نمی شه)

لهجه لهجه است دیگر وقتی کسانی می توانند بدان لهجه صحبت کنند حنما کسانی هم پبدا می شوند تا آن را بخوانند ولو اینکه جای فعل و فاعل و قید و صفت و هر چیز دیگری در آن عوض شده باشد.

اصلا نمی دانم که آیا واقعا خواندن این مجموعه داستان که صدها نفر جز تو هم آنرا خوانده و دم نزده اند آنقدر حوصله را سر می برد که آنرا با تمامی قدرت به گوشه اتاق پرتاب می کنی و چند روز بعد هم لعنتی به شیطان می فرستی و کتاب را بر می داری و دوباره سعی تلاش می کنی که بخوانی اش و شرش را بکنی و در طبقه ی کتاب های خوانده شده کتابخانه ات جای دهی ولی هنوز چند صفحه ای از کتاب را نخوانده باز احساس عجز به سراغت می آید. باز هم عاجز می شوی. و حال مانده ای با کتابی که خواندنش به نیمه رسیده چه کنی. در کدام طبقه بگذاری اش: خوانده شده ها و یا خوانده نشده ها.

دارند در می زنند(مجموعه داستان)/ منیرالدین بیروتی / انتشارات ققنوس / چاپ اول 1386/ 1650 نسخه/ 1700تومان

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۵
  • سید حسن کاظم زاده

خواندن برخی کتابها و شرکت در بعضی سخنرانی ها، می تواند مسیر حرکتی انسان را دگرگون سازد. البته نه به این دلیل که آن کتابها و سخنرانی ها پاسخی شایسته در برابر سوالات ما گذاشته اند- همانگونه که دین می گذارد- بلکه بر عکس، درست به این دلیل که سوالات جدیدی را در ذهن ما ایجاد می کنند.

این، موجب می شود تا ما حرکنی کنیم و تکانی به خود بدهیم، در مسیر جدیدی بیافتیم، چیز جدیدی را جستجو نمائیم و با چشم اندازی جدیدی روبرو شویم.

"لذت متن" رولان بارت از این دست کتابهاست که به مدد پیام یزدانجو در اختیار ما قرار گرفته است. اعتراف می کنم که این کتاب مرا از پا انداخت و گرفتارم کرد و من، هرچه بیشتر تلاش نمودم، تنها موفق شدم تا به فهمی ناقص، حداقلی و پاره پاره از این کتاب دست یابم.

چنانکه در تمام این مدت، همانگونه که یهودیان، تورات را بر زمین نمی گذراند،"لذت متن" بر زمین نگذاشته ام. کتابی که افقی جدیدی در برابرم نهاد و مرا به راهی نو رهنمون ساخت.

این را گفتم تا بدانید که لذت متن- به عنوان یک ایده و نه صرفا یک کتاب- تا چه حدی ذهنم را به خود مشغول داشته و در این باب که چگونه ما در موجهه با دو متن "A" و "B" از "A" لذت می بریم و نه از "B" ایده هایی دارم در ادامه با یکی از آنها آشنا خواهید شد.

شاید مسخره به نظر برسد ولی باور کنید که هنوز به دقت نمی دانم که چه تشابهات و تفاوتهایی میان لذت بردن از یک ارتباط جنسی و لذت از خوانش یک متن وجود دارد. لذت جنسی برای من امری غیر قابل فهم، غیر قابل توجیه، تعریف ناشدنی، و بسیار مبهم است و بیشتر در حکم نوعی معجزه یا سحر است- چه کنم که بیولوژی نخوانده ام و از این رو نسبت به این مساله جاهلم- اما بر آنم که "لذت" از "خوانش" یک "متن" را نیز نمی توان با فرمولی واحد تحلیل نمود و لذت بردن از متن، شاید میلیونها الگو و فرمول داشته باشد که ما هنوز که هنوز است از آنها بی خبریم اما من معتقدم که یکی از آن فرمولها، "فرمول این همانی لذت است" می باشد.

نمی دانم که آیا هرگز به کاربرد و مکانیسم دکمه هایی که از دو قسمت نر و ماده تشکیل شده اند دقت نموده اید. آنچه در لذت بردن ما از یک متن رخ می دهد شباهت بسیاری به چنین مکانیزمی دارد.

ذهن ما، مجموعه ای است از نیازها، کنش ها، واکنش ها، علایق و سلایق و صدها چیز ناشناخته یا شناخته شده دیگری که در خودآگاه یا ناخودآگاهمان جا خوش کرده و ذهنیت ما را شکل داده و می دهند و اگر میان آن ذهن یا ذهنیت و متنی که می خوانیم یا می بینیم، همسویی وجود داشته باشد، از مواجهه با متن لذت خواهیم برد.

هم از اینروست که ما متنی دنبال می کنیم که همسویی خاصی با ما داشته باشد و متن ناهمسو را پس از صفحاتی چند کنار می گذاریم. و اگر خواندنش را ادامه دهیم این خوانش، خوانشی زجر آور و کسالت بار خواهد بود.

هر یک از ما جستجویی داریم، و هر کدام به دنبال چیزی یا کسی در تکاپو هستیم و شاید نسبت به آنچه جستجویش می کنیم آگاهی هم نداشته باشیم و صرفا، چیزی که جستجویش می کنیم در ناخودآگاه ما جا خوش کرده باشد اما هنگامی که مادینگی ذهن ما با نرینه گی موجود در یک متن مواجه می شود، دقیقن در پی این مواجهه است که با خود زمزمه می کنیم:" آه ، خدای من این همان است" و لذت اتفاق می افتد.

در واقع خوانش یک متن، جستجو در آن متن نیز هست و ما با خواندن آن، گمگشته های خود را در متن جستجو می کنیم و چون می یابیمش لذت می بریم.

پس آنچه که با من نسبت دارد لذت بخش است. از همین رو است که چون به سوالم و به نیازم و به کنجکاوی ام پاسخ داده می شود و وقتی که نگاه پرتمنایی نگاهم را پاسخ می دهد لذت می برم.

لذا "کشف کردن" نیز "لذت" است همین که اسراری را می یابی و با امر مجهول و نامکشوفی مواجه می شوی راه می افتی که علت آن را بیابی و کشفش کنی و راز آن را دریابی لذت می بری و در واقع، ما با کشف به "این همانی" هم می رسیم.

کشف یافتن چیزی است که دنبالش می گشتیم. متن فی نفسه واجد هیچ امر لذت بخشی نیست ما نمی توانیم هیچ متنی را فی نفسه و بالذاته لذت بخش بدانیم. بلکه متن در مواجهه با ذهنیت من است که لذت بخش می نماید و متن لذت بخش است چون من از آن لذت می برم.

متنی خلق می شود، مولف در تالیف آن منفعل نیست و بر اساس ذهنیت خود خلقش می کند. خلقش می کند تا حرفی بزند معنایی را انتقال دهد  ذهنیتی را تکثیر نماید. اما هیچ خواننده ی متنی و هیچ ذهنی در خوانش آن متن، متن را فارغ از ذهنیت اش نمی خواند از هم اینروست که ذهنیتی متنA را مزخرف و ذهنی دیگر آنرا لذت بخش می داند و این دو نگره، رجحانی بر یکدیگر ندارند.

به معنای مندرج در کلمه "وجد" و "واجد" دقت کنید. "واجد" در زبان عرب "یابنده" است کسی که کشف می کند و می یابد و "وجد" به شوق آمدن از یافتن است.


نکته: هر گاه در این نوشتار از متن و خوانش آن گفتم مرادم نه "کتاب" و "مطالعه" که  تعبیری هایدگری از این دو واژه بود. 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۰
  • سید حسن کاظم زاده

اگر شما هم جزو کسانی باشید که فیلم حسس ششم (Sixth Sense) به کارگردانی ام. نایت شیامالان(M. Night Shyamalan) و بازیگری هالی جوئل اوسمنت- Haley Joel Osment (کول سی یر)، بروس ویلیس(مالکوم) و تونی کالت(لین سی یر)... محصول سال1999 کشور آمریکا را دیده اند، می توانید فضایی را که حسین مرتضائیان آبکنار در رمان گونه ی "عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون می چکه قربان" ترسیم نموده درک نمائید.

نویسنده ی این رمان گونه، تلاش نموده تا بدون وارد ساختن آسیبی به قداست شهدای دفاع مقدس، دست به خلق روایتی تازه، غیر تکراری و غیر کلیشه ای از جنگ بزند. او به خوبی توانسته، از عهده خلق چنین رمانی برآید و به جای تکرار روایت اسطوره ای از جنگ، روایت خود را به زیبایی با عنصرِ خیال گره بزند و داستان منحصر به فردی بیافریند.

اما این کتاب، علی رقم همه ی شایستگی هایش، پس از کسب مجوز انتشار برای سه چاپ، توقیف شده و نسخه های چاپ سوم کتاب هم در انبار نشر نی باقی و اجازه پخش نیافت.

شاید یکی از مهمترین دلایل توقیف کتاب، کسب عنوان رمان برتر سال 1385 از سوی بنیاد گلشیری بود. این جایزه می توانست اعتبار ویژه ای به کتاب داده و زمینه را برای رشد گرایش عمومی نسبت به رمان عقرب... را فراهم آورد.

ممکن است مسوولین فرهنگی و اداره ممیزی کتاب نگرانِ از سکه افتادن روایت رسمی و کلیشه ای از جنگ و پیدایش جریانی هم عرض ادبیاتِ به اصطلاح دفاع مقدس شده باشند که این چنین بی رحمانه راه را بر رمان حسین مرتضائیان آبکنار بست.

بی شک توقیف این کتاب به مثابه اخطار به کسانی است که به جای بیان روایت هایی مبتنی بر تلقی رسمی و حکومتی از جنگ درصددند تا از خطوط قرمز ترسیم شده عبور نمایند.

* این نوشته مربوط به سالهای گذشته می باشد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۵
  • سید حسن کاظم زاده

اواخر هفته گذشته* جدیدترین اثر داستانی مستور را خواندم. منصفانه بگویم "من گنجشک نیستم" آنگونه که باید و شاید مرا راضی نکرد. مقایسه این اثر با برخی از مجموعه داستانهای مستور نشانگر افتی نسبی در قلم وی می باشد.

البته شایان ذکر است که داستان های بلند مستور (آنچه که دیگران به اشتباه رمان می پندارند) با اینکه بطور مرتب تجدید چاپ می شوند، همسنگ هیچیک از مجموعه داستانهای او نیستند. این نکته، هم در باره ی "روی ماه خدا را ببوس" و هم "من گنجشک نیستم" صدق می کند.

دنیای داستانی مستور دنیای همگونی است و با خواندن یک مجموعه داستان از وی می توان به کلیت این جهان داستانی احاطه یافت.

مستور در داستان بلند "من گنجشک نیستم" حرف جدیدی نمیزند و این بار نیز به تکرار همان عناصر موجود در دیگر داستانهای خود مانند مرگ، عشق، زن (زن به عنوان موجوی مقدس)، خودکشی، سوال، جنون و... می پردازد.

مستور در این داستان دغدغه های ذهنی بیماری روانی پیرامون مرگ و عشق را روایت می کند. بیماری که به دلیل مواجهه با دو مرگ، دچار ترس جنون آمیزی از مرگ شده و کارش به بیمارستان روانی کشیده است.

پایان بندی داستان نیز از همان ویژگی پایان بندی "مستور"ی برخوردار است چنانکه ناگهان رهایی از مرگ هراسی با اشاره های مستی لایعقل در کافه ای در شهر رخ می دهد و نه رهنمودهای پیامبرگونه ی مردی الهی در گوشه خانقاهی دور افتاده یا مسجدی با گنبد زیبا و گلدسته های بلند.

*نوشته مربوط به سالها پیش می باشد

من گنجشک نیستم – مصطفی مستور – نشر مرکز- چاپ اول 1388 – 5000 نسخه – 1900 تومان

  • سید حسن کاظم زاده

"این همه در باره سال و زمان حساسیت نشان ندهید. شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. مگر زمان چیست؟ خطی قراردادی که یکطرفش گذشته است و آن قدر می رو د تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر می رسد به تاریکی. خب همه این جوری راضی شده ایم و داریم زندگی می کنیم. بعضی وقت ها می بینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم . پای مان سر می خورد این ور خط که می شود گذشته یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم."(پشت جلد کتاب)

سفر در زمان و سرک کشیدن به گذشته یا آینده، یکی از آرزو های دیرین، اما دست نیافتنی بشر است. آرزویی که چون در واقعیت نمی توانیم به آن دست یابیم، در عرصه ی داستان و سینما به جستجویش می پردازیم.

احمد پوری، که پیش از این، او را به عنوان مترجم اشعارِ بزرگترین شاعران جهان، از جمله آنا آخماتووا، نرودا و...می شناختیم این مساله را دستمایه خلق اولین رمان خود نموده، و داستانی به سبک رئالیسم جادویی را به نگارش درآورده است.

در ابتدا که خبر انتشار کتاب را در مطبوعات خواندم، نتوانستم آنرا جدی بگیرم. طبیعی هم بود، نخستین رمان یک مترجم، چه چیزی می تونست برای من داشته باشد. از این رو کتاب را برآمده از بلند پروازی این مترجم ایرانی می دانستم تا نبوغ و خلاقیتش.

خوب زندگی پر است از همین قضاوت های شتابزده و پیش داوری های ناصحیح. چند ماه پس از انتشار رمان موفق شدم تا به شکلی کاملا اتفاقی رمان را بخوانم و آنرا داستانی یافتم متفاوت از داستانهایی که در این چند ساله از نویسندگان ایرانی خوانده بودم.

داستانی که نویسنده در آن خود را روایت نموده و نقش نخستین را به خود داده است. پوری در رمانش همان احمد پوری مترجم است که با ترجمه هایش سرگرم است.

او در داستان خود از جانب ناشناسی که از زمانی دیگر آمده وسوسه می شود تا به گذشته برود و نامه ای عاشقانه از  آیزیا برلین را به آنا آخماتوا برساند.

او از تونل زمان عبور می کند و ناگهان خود را در آذربایجانِ پس از سرکوبی دموکرات ها می یابد و روایت شخصی خود را از ماجرای آن سالها به خواننده ارایه می کند و آنگاه که قدم به اتحاد جماهیری شوروی می گذارد هول و هراس زندگی و تنفس در چنین کشوری را به خوبی به خواننده انتقال می دهد.

او در کتاب خود، تصویری واضح از درماندگی های آخماتوا - شاعره روس - ارایه نموده و از ارتباط عاشقانه برلین و آخماتوا پرده برمی دارد.

از مهمترین ویژگیهای این رمان، می توان به عبور آرام خواننده از دیواره ی زمان و قدم نهادن به گذشته اشاره نمود و خواننده در هنگام عبور از این دیواره، چنان آنرا واقعی می پندارد که دچار کوچک ترین بهت و تردیدی نسبت به آن نمی گردد. آنرا دروغ و ساخته ذهنی رویا پرداز نمی داند و چنان با آن مواجه می شود که تو گویی با امری روزمره مواجه شده است.

دو قدم این ور خط/احمد پوری/نشر چشمه/چاپ اول: پائیر 1387 / 2000 نسخه / ۳۵۰۰ نومان

دریافت نسخه PDF

  • سید حسن کاظم زاده