درحاشیه کتاب "مبانی کلامی اجتهاد" نوشته دکتر مهدی هادوی تهرانی – بخش نخست
این ها، نوشته های من هستند که بر حاشیه ی کتاب "مبانی کلامی اجتهاد" نوشته ام و اینک پس از سال ها به این شکل منتشر می شوند.
£ آیا آیات قرآن، توسط خداوند و بر اساس این نکته تدوین شده اند که معنایی خاص را نمایان کنند. آیا بشر به عنوان مخاطبان قران می تواند معانی دیگری که در ظاهر با معنای اصلی و اولیه در تضاد نیست را اراده نماید.
£ اگر به زنده بودن قرآن و دینامیزم آن باور داشته باشیم، در آن صورت، کار ما این خواهد بود که ببینیم قرآن در مواجهه با رخداد های گذشته چه پاسخی داده و به نیازها و سوالات امروز چه پاسخی خواهد داد. آیا ما می توانیم به قرآن نیز مانند یک متن معمولی و متعارف بنگریم.
£ من نه تنها در مورد قرآن که در مورد هر متنی، نگرشی خاص دارم. معتقدم که هر متنی در زمان خودش پاسخی است به نیازهای زمان خودش ولی الزاما نمی توان آن متن را در زمان خودش زندانی نمود. متن ها با زمانه ها امتزاج می یابند و لاجرم و از سر اجبار -اختیار با خود متن یا مولف نیست- با توجه به نوع حضورش در اعصار مختلف بدون توجه به اینکه آفریننده ی متن چه معنایی را می خواسته اراده نماید، معناهای جدید را خلق کند و پاسخی نوین ارایه نماید.
£ آیا خلق قرآن توسط باری تعالی به این معناست که الفاظ، قادر به انتقال تمامیت معنا هستند یا به هر حال بنا به محدودیت "زبان" و محدودیت "انسان" و در عدم عینیت ذهن متکلم و مخاطب، بخشی از این معانی در حین انتقال شهید می شوند.
£ آیا مراد پروردگار از الفاظ، همان قرارداد های بشری است؟ یعنی حق تعالی وقتی لفظی را انتخاب نموده، دقیقا بر اساس قرارداد های بشری برگزیده است.
£ آیا "لفظ"، یک قرارداد مشترک و از پیش تعیین شده میان مخاطب و متکلم است.
£ آیا معنایی می تواند مستقل از لفظ باشد
£ آیا فهم هر یک از ما از معنا، چیزی شخصی و فردی است. اگر شخصی باشد و مطابق با تجارب سوالات خواسته ها و ...، برداشت ما از معانی فرق داشته باشد دیگر لفظ قادر به انتقال معنایی که در ذهن ماست به ذهن دیگری نیست. بلکه آنچه را که در ذهن ماست بر اساس قالب های ذهنی مخاطب بازسازی یا بازآفرینی می کند.
£ لفظ وقتی می تواند محملی برای انتقال معنا باشد که متکلم و مخاطب دارای قرارداد مشترکی در زمینه لفظ و معنا باشند، درک مشترکی از این دو داشته باشند و روی آنها با یکدیگر توافق کرده باشند. نه آنکه هر یک از ظن خود یار لفظ و معنای مندرج در آن شوند و از دریچه ذهن و ذهنیت خود بدان ها بنگرند.
£ همواره فاصله ای میان معنا در ذهن متکلم و بازتاب آن در ذهن مخاطب وجود دارد و لفظ توانایی آن را ندارد که معانی را آنگونه که در ذهن متکلم شکل گرفته به مخاطب منتقل کنند.
£ مفاهیمی که از جانب خداوند است مفاهیمی متعلق به عالم بالاست. محصول نگاه از بالاست. مفاهیمی خدایی و ملکوتی است. اما صور کلی حاکم بر ذهن ما -ذهنیت ما- محصول انتزاع حسی ما از امور مادی است.
£ آیا لفظ صلاحیت دلالت بر معنایی را دارد و اگر لفظی فاقد صلاحیت باشد ما مجاز به استعمال آن نیستیم و مفید فایده هم نمی تواند باشد. - تقارن لفظ و معنا-
£ یک نکته: ما حتا وقتی که در درون خود می اندیشیم با معناها به صورت مستقل نمی اندیشیم بلکه اندیشه ما اندیشه ای معطوف به الفاظ است. و معنا ها در ذهن ما نمی توانند به صورت مجرد حضور و حصول یابند.
£ نکته ی دیگر: معنا ذاتا از لفظ مستقل است. و اما به مرور زمان، آنقدر با یکدیگر ممزوج شده اند که وقتی داریم با معنایی می اندیشیم لفظ ناخودآگاه همراه آن می آید.
£ آنگاه که مخاطب لفظی را به کار می برد دو قصد دارد انتقال معنا و یا کتمان آن.
£ وقتی از متن می گوئیم از چه چیزی می گوئیم. نوشته، نوشته ای مقدس، هر نوع اثر هنری، هر محصول ذهنی که از ایده ای نمایندگی می کند. تمام هستی-عالم عین- یک متن است. متنی بر گشوده در برابر انسان که باید خوانده شود. باید به ژرفی خوانده شود و تفسیر گردد.
£ قرآن زنده است. موجودی دینامیک که هر لحظه در حال جوشش است. معناهایی تازه را از سرچشمه اش بیرون می دهد و راز تازگی قرآن در همین است. اما اگر قرآن را موجودی استاتیک بدانیم دیگر تاریخ مصرفش به پایان رسیده و دورانش منقضی شده است.
£ متن بیش از مولف، وجود خود را مدیون ناخودآگاه ذهن مولف است. و هیچ مولفی به ناخودآگاه ذهن خود واقف نیست. بر این اساس مولف متن در فهم متن خود احساس عجز خواهد کرد. او در هر بار خواندن متن خود، ممکن است به معناهای جدیدی دست یابد. البته اگر و تنها اگر تعصب کورش نکرده باشد.
ادامه دارد...