آستین خیس

عزیز دلم،

هنوز،

آستینم خشک نشده بود

که دوباره گریستم برایت

گریه کردم به خاطرت.

 

آه ای فرشته اشک،

روحم،

نیازمند این گریستن هاست

و چشمانم،

سیراب نخواهد شد از این اشک ها

که برای تو جاری می شوند

آرام بی صدا

اشک هایی دوباره

اشک هایی هزار باره.

باغ بارور

من باد را میان شقایق ها،

احساس می کنم.

احساس می کنم که چه سان می وزد ز شوق

تا بارور کند

این باغ خفته را. 

بلندترین جای هستی...

عزیز دلم

من

خواب دیده ام

که در لحظات مرگ

- در نخستین روزهای همین پاییز-

تو در کنارم خواهی بود

و برایم گریه خواهی کرد

و من

بی آنکه تو ببینی

بی آنکه تو بدانی

از بلندترین جای هستی

برای تو دست تکان خواهم داد

و لبخند خواهم زد.

آفتاب

می ایستم

و برآمدن آفتابی را می نگرم

که یکسان می تابد

بر همه

و سلامش می دهم

پنهانی

تا این جماعت بی خبر از آفتاب

به ریشخندم نگیرند

تمسخرم نکنند:

"دیوانه"

دلتنگ می شوم...

عزیز دلم

با اینکه هر لحظه

می بینم تو را

می شنوم تو را

باز می میرم برایت

دلتنگ می شوم به خاطرت

مرگ زیبا

عزیز دلم

زندگی زیباست

اما

زیباتر از آن 

مرگی است که پیش پای تو باشد

به خاطر تو باشد

دل

دل چیست؟!

قبرستان آرزوهاست بی شک،

آنگاه که می جوید و نمی یابد

می رود و نمی رسد

می خواهد و نمی یابد

دلهای ما،

محکوم به شکستی دوباره اند

شکستی هزارباره