ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

شیما نوروزی، احمد طالبی و سید حسن کاظم زاده

بالانوشت:

در تابستان سال 1387 و در پی انتشار مقاله ای از شیما نوروزی و پاسخ من به او در قالب مقاله ای دیگر، مناظره ای مکتوب میان من، او و دوست دیگرمان احمد طالبی درگرفت که توجه بسیاری را در فضای مجازی به خود جلب نمود. اینک پس از هفت سال، گزارشی کامل از مطالبی که در این مناظره های مکتوب ارایه شد تقدیم می گردد.

و در پاسخ به او نوشتم:

من اسلام را دگرگونی تمام عیار در سبک زندگی مردم می دانم

"جناب طالبی، هرچند که هم بحث شدن با شما برایم لذت بخش است اما به جد باور دارم که این مباحث، مانند مساله خالق و مخلوق بودن قرآن، جبر و اختیار و... بحثهایی هستند که به تکافوی ادله رسیده و جدلی الطرفین هستند.(بگذریم از اینکه من همه چیز را جدلی الطرفین می دانم و معتقدم که ما در مواجهه با مسایل حدس می زنیم، امیدوار می شویم، انتخاب می کنیم و...)

آقای طالبی من روشنفکر دینی را امری پارادوکسکال می دانم و معتقدم که اگر روشنفکری واقعا روشنفکری باشد- بر اساس تعریفی که همه آنرا پذیرفته اند- هیچ ارتباطی با دین ندارد و این واژه همانقدر جعلی است که بگوییم مارکسیست اسلامی. اما تاکید می کنم که بالاخره یک عده ای هستند که با چنین عنوان مجعولی روزگار می گذرانند. یعنی با وجود پارادکسکال بودن این واژه ی ترکیبی چیزی در بیرون هست که آنرا نمایندگی کند.

آنها - یعنی روشنفکران دینی- آدمهای بدی هم نبودند چون این ها بودند که برای نخستین بار با طرح بسیاری از مباحث نظری زمینه حضور روشنفکری سکولار را -حداقل پس از پیروزی انقلاب اسلامی- فراهم آوردند و البته بسیاری از اقدامات آنها، از سوی دولت به یغما رفت و مورد سوء استفاده قرار گرفت و بی آنکه خود خواسته باشند آب به آسیاب اقتدارگرایان ریختند.

علاوه بر این ها، تبارشناسی روشنفکری دینی در ایران نشان می دهد میرزا ملکم خان نخستین فردی ای است که به صورت گسترده و سیستماتیک به تئوریزه نمودن مباحث مدرن به نام دین و دیانت اقدام نموده و مسایل مدرن را به ساحت دین وارد ساخته است.

هدف وی از ارایه مسایل جدید در قالب دین آن بوده، که اولا از حساسسیت علما نسبت به طرح این مسایل بکاهد و ثانیا با ملبس نمودن برخی واژگان و تحریف آنها، روحانیون را به جرگه هواخواهان این اندیشه ها درآورد و البته موفق هم شد.(انقلاب مشروطه)

این آقا مفاهیمی چون دموکراسی و... را تحت عنوان بیعت و... تئوریزه می کرد تا روحانیون با جریان روشنفکری همراهی کنند و از درگیری با او خودداری نمایند و در واقع دین را به عنوان ابزار به کار می گرفت تا جریان روشنفکری را پیش ببرد.

البته بعدها روحانیونی چون شیخ فضل الله و نائینی متوجه کلاه گشادی که بر سرشان رفته بود شدند اولی فریاد مشروعه خواهی سرداد و اشاراتی هم به این دودوزه بازی روشنفکران نمود و دومی هم کتابش را جمع آوری نموده و از بین برد.

باز در ادامه با غلبه اندیشه پوزیتویسم عده ای به این فکر افتادند تا دین را با علم سازگار کنند. بزرگ ایشان مرحوم مهندس بازرگان بود که به تاسی از سر سید احمد خان هندی برای هر حکم دینی، دلیل علمی و تجربی می تراشید و حتا اصول آیرودینامیک را بر قرآن تحمیل می نمود.

شریعتی هم دین را تبدیل به لباسی نمود برای اندیشه های مارکس، انگلس و سارتر. اسلام برای او هم، نقش ابزار را ایفاء می نمود. می خواهم بگویم که سنت ملکم خان تا به امروز ادامه پیدا کرده است. محصول روشنفکری دینی در ایران، از همان ابتدا التقاط بوده است و این گروه همواره سعی نموده که یا از دین و نفوذ آن برای تاثیرگذاری بر توده ها استفاده کنند و یا با تحمیل آرایه های علمی و فرهنگی، دین را سرپا نگاهدارند.

اما درباره اینکه فرموده بودید:" حرف من این است که تمام اینها برگرفته از سبک زندگی جامعه خود بودند نه از اسلام. در واقع رسالت رسولان چیز دیگری بود" کاش می فرمودید رسالت پیامبران چه بود؟! از شما می پرسم که آیا با استناد به این سخن شما، نمی توان در شهری که هم جنس بازی به سبک زندگی همگانی شده، جواز شرعی برای این کار صادر نمود.

و باز فرموده ایدکه: "همانگونه که دین در آن زمان با سبک زندگی مردم عصر خود مقابله نکرده، امروز هم می تواند چنین کند." اجازه بدهید تا عرض کنم که اسلام در طول بیست و سه سال ابتدایی خود، تمام سنت های عصر جاهلیت را در هم ریخته و اگر چیزی از سنتهای پیش از خود را امضاء نموده و جواز ادامه حیات به آنها داده، به دلیل ان بوده است که آن سنت ها، ریشه در ادیان توحیدی داشته اند.

و اگر قصد پیامبر اسلام(ص)، امضاء سنتهای فرهنگی عرب در قالب اسلام بود که نیازی به انجام این همه سریه و غزوه نبود. نیازی نبود که این همه انسان در قالب جنگ های صدر اسلام کشته شوند.

راستی پیامبری که برای فتح روم و ایران لشگر مهیا می کند برای تحمیل سبک خاصی از زندگی، اخلاقیات و قوانین دارد لشکر کشی می کند. سبک زندگی مردم بت پرستی بود فحشا بود اسلام آمد تا آنها را تغییر دهد. خودش که موافقتی با این سبک زندگی ها نکرد. من اسلام را دگرگونی تمام عیار در سبک زندگی مردم می دانم. بیابانگرد بودند حکومت نداشتند و دزدی و غارت و چپاول و... و اسلام آمد تغییر داد. جنگید تا سبک جدیدی بر آنها تحمیل نماید شواهد تاریخی نشان می دهد که هرگز عربها زنا کار را سنگسار نمی کردند بلکه این از سنتهای یهودی بود و اسلام آنرا به عنوان حکم قضایی به کار برد. اگر قرار بود که تمام اینها برگرفته از سبک زندگی مردم باشد پس چرا باید شراب حرام شود آن هم سیزده سال پس از بعثت. سبک زندگی یک آقایی در مدینه این بود که شعر می گفت اشعار سکسوالی هم می گفت ولی اسلام سبک او را نپزیرفت مسلمانان با اشاره پیامبر نصف شب هجوم بردند و سر از تنش جدا کردند. اگر چنین فکر می کنید باید عرض کنم که در اندیشه شما دین چیز منفعلی است که روی چیزی تاثیر نمی گذارد و از همه چیز تاثیر می پذیرد.

در بخش از مطالبتان فرموده بودید که: "بعید می دانم معتقد باشید که اسلام زن را به جایگاه پست تر برد" این درست که از زنده بگور نمودن دختران جلوگیری نمود ولی در نظام حقوقی اسلام زن نصف مرد محسوب می شود همینطور در نظام ارزشی اسلام تاکید شده اگر قرار بود خداوند جواز سجده بر انسان را صادر کند پس به زنان دستور می داد که به شوهرانشان سجده نمایند.

از دیدگاه اسلام، انسان می تواند مملوک باشد از اینرو بحث کنیز و برده مورد تایید قرار گرفت و امضاء شد و باز حقوقی که از زن بازداشته شد برای آن است که در اسلام زن "مال" محسوب می شود. اینکه پدر به جرم قتل فرزندش مجازات نمی شود به این دلیل است که فرزند جزو ما یملک مرد محسوب می شود.

اینکه در یک زمانی مردم آنگونه فکر می کردند که دلیل نمی شود اگر اینطور باشد پس آن یهودی و مسیحی هم می تواند بگوید که خوب این مسایل در زمان گذشته رسم بوده و حالا ما می توانیم دینمان را هم مثل گاری پدربزرگمان مدرن کنیم. 

 فرموده اید که: "اسلام بود که سیستم حکومتی خلافتی را ابداع کرد؟" عرض می کنم که من خلافت را با توجه به سوء استفاده هایی که از آن شد به دموکراسی نزدیک تر می دانم تا نگرش ولایی شیعه به حکومت.

چرا که  در نظام خلافت- آنگونه که برای خلفای راشدین اجرا شد چون من حکومت اموی ها و عباسی را خلافت نمی دانم- بالاخره بیعتی از مردم می خواستند و حکم با جمهور مسلمین بود اما در نگرش ولایی شیعه امامت از آن کسی است که از جانب خداوند انتخاب شده و مردم ناگزیر به تبعیت از او هستند.

اگر قرائت شیعه از ماجرای غدیر خم را هم بپذیریم دیگر جایی برای دموکراسی و جمهور مردم نیست چه در این قرائت، پیامبر برای دخل و تصرف در امور مردم، از خود آنها هم اولویت دارد و خداوند با رویگردانندگان از ولایت امامان دشمن خواهد بود.

فرموده بودید که: "اگر کسی بگوید که فلانی فوتبالیست کاملی است آیا دلیل می شود که او نوازنده خوبی هم باشد؟ حکایت دین هم همین است.  اسلام در حوزه خود ادعای کمال کرده است. لب حرف من این است که انتظارمان از دین را تعدیل کنیم و آن را به حوزه خود ببریم، اجتماعیات و اقتصاد و... را بر آن سوار نکنیم که درمانده شویم." کاملا درست می فرمایید دوست عزیز و مراد از آن آیا کامل بودن دیانت دین است و نه ستاره شناسی آن اما دقت نمی فرمائید که محدوده دیانت دین در نگره اسلام از زمین تا آسمان است. شاید این دیدگاه شما در مورد بودیسم درست باشد-دینی که تمام هم و غمش این است که شما را به نیروانا برساند- اما در اسلام وضع فرق می کند اسلام برخلاف بسیاری از ادیان دیگر، برای تمامی جنبه های زندگی بشر الگو و برنامه تدوین کرده است."

پایان

دریافت نسخه PDF

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۳
  • سید حسن کاظم زاده

شیما نوروزی، احمد طالبی و سید حسن کاظم زاده

بالانوشت:

در تابستان سال 1387 و در پی انتشار مقاله ای از شیما نوروزی و پاسخ من به او در قالب مقاله ای دیگر، مناظره ای مکتوب میان من، او و دوست دیگرمان احمد طالبی درگرفت که توجه بسیاری را در فضای مجازی به خود جلب نمود. اینک پس از هفت سال، گزارشی کامل از مطالبی که در این مناظره های مکتوب ارایه شد تقدیم می گردد.

و باز من برای آقای طالبی نوشتم:

من مصباح را بسیار شریف تر از امثال سروش و کدیور می دانم.

آقای طالبی عرض کردم که این بحث بحث سنگینی است و نمی توان آنرا در یک یا دو نوشته کوتاه تمام نمود و البته من در این زمینه به تکافوی ادله نیز باور دارم. حتا زمانی روشنفکری دینی را نه "حق" که "مفید" می دانستم. روشنفکری دینی در نگره من سنگرسازان بی سنگر روشنفکری سکولار در جامعه یی بودند که این گونه به دین معتاد شده است.

اما آیا اگر چنین نگاهی به مذهب و دین داشته باشیم خیلی زود آنرا از دست نخواهیم داد؟ و ریشه های دین در مواجهه با برداشتهای سلیقه ای در هم نخواهد شکست؟ آن وقت ممکن است یکی هم بیاید و از یک آیه در قرآن، برداشتی هم جنس خواهانه کند و... راستی آیا اسلام آمده بود تا "تغییر کند" یا آمده بود که "تغییر دهد؟" اگر قرار بود که دین در برابر قواعد اجتماعی سر خم کند دیگر نیازی به آن همه جنگ در صدر اسلام نبود. آن جنگها رخ دادند تا عصر، دینی شود.

اما در باب دیدگاه شما پیرامون مصاحبه دکتر سروش باید عرض کنم که یک عده متاسفانه به مذهب آویزان شده اند برای این افراد چه دلیل بیاوری و چه نیاوری یکسان است. یکی از آنها مادر بزرگ من است که هر چه با او در این باره صحبت کردم فایده نکرد و او همچنان بر دیانت عوامانه  خود پافشاری می کرد تا اینکه مرغ روحش به جوار حضرت حق تعالی پیوست. شما را به همان دینی که بدان باور دارید به من بگویید که اگر از یک دین ریشه الهی آن را بگیریم و وحی آن دین را به امری بشری تقلیل دهیم دیگر چه چیزی از آن باقی می ماند. اگر اینطور بوده پس بودیسم هم همانقدر دین است که اسلام هست (البته از نظر شما)

اما من به همین هم کفایت می کنیم که دموکراسی و فیمینیسم از دل اسلام بیرون کشیده نشوند ولی آیا این طور بوده؟ مگر همین الان کدیور این کار را نمی کند مگر شریعتی مارکسیم را از اسلام استخراج یا بر آن تحمیل ننمود مگر بازرگان اصول آیرودینامیک از قرآن بیرون نیاورد. اگر دین قرار نباشد که تکلیف ما را در همه حوزه ها مشخص کند پس مفهوم تکمیل دین (الیوم اکملت لکم...) چه می شود و چرا آقای کدیور این قدر اصرار دارد که هیچ تضادی میان اسلام و حقوق بشر وجود ندارد.

راستی می دانید که دوستان روشنفکر دینی تان با تولید مفاهیم روشنفکری تا چه حد در بیمه کردن آن قرائت سنتی موفق بودند مثلا دکتر سروش که بحث مردمسالاری دینی را آفرید و حاکمیت را تقویت نمود- امروز بحث مردمسالاری دینی که دکتر شروع مبدع آن بود ورد زبان مسوولین عالی رتبه نظام شده تا نشان دهند درست است که ما مردمسالاری غربی نداریم اما بالاخره مردمسالاری که داریم- یا همین کدیور که بحث حقوق بشر و اسلام را مطرح نمود و خواسته یا ناخواسته زمینه ای فراهم کرد تا فلان روحانی در سخنرانی اش نظام را الگوی حقوق بشر در جهان بداند.

فرموده بودید "حالا فرض کنید که پیامبر امروز می آمد. آیا قوانین اجتماعی اسلام همانهایی بود که 1400 سال پیش ارائه شد؟" ولی آیا پیامبر اسلام امروز آمده است و یا به قول ملای روم، در اگر می توان نشست. و مگر نخوانده اید که حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه.

اما در باب استبداد و زن ستیزی که فرموده بودید: "استبداد و زن ستیزی هم از دین استخراج نمی شود " باید عرض کنم که تاریخ اسلام شاهد خوبی است بر علیه این مدعای شما. اگر شیعه هستید به خوبی می دانید که حکومت در اسلام از آن حاکمی است که از سوی خداوند برای چنین امری در نظر گرفته شده است و امام کسی است که ارتباطی مستقیم با دستگاه الهی دارد.

اما در باب زن ستیزی تنها شما را به خواندن احادیثی که پیرامون زنان در کتاب نهج الفصاحه وجود دارد دعوت می کنم. مثلا آن حدیثی که در آن زن همکار شیطان و ابزار دست او معرفی شده است و جایگاهی که برای زن در نظر گرفته شده قعر خانه ها است و اینکه باید با لباس نخریدن برای زنان آنها را خانه نشین نمود و اینکه اگر زن نبود خدا آنگونه که سزاوار اوست پرستش می شد و همه به بهشت می رفتند و دهها موارد دیگر که باید بخوانید تا نگاه دین به زن را دریابید.

آقای طالبی، کلام آخر اینکه روشنفکری دینی هم "خر" را می خواهد هم "خرما" را. این قرائت، دین را به یک "بخشنامه داخلی" تبدیل نموده است تا زمینه هرگونه تفسیر از آن را فراهم آورد. آنها همچون فروشندگانی هستند که هر روز به تناسب خواستها و شهوات مردم ویترین مغازه خود را به شکلی در می آورند. از این رو من مصباح را بسیار شریف تر از امثال سروش و کدیور می دانم.

 

و باز او در پاسخ به من نوشتند:

دین در آن زمان با سبک زندگی مردم عصر خود مقابله نکرده، امروز هم می تواند چنین کند

آقای کاظم زاده اجازه بدهید در باب اینکه دین آمده تا جامعه را تغییر دهد یا خود تغییر کند، من از شما سوالی بپرسم.

من متوجه احادیثی که به آن اشاره می کنید هستم، با سیستم حکومتی در سنت اسلامی نیز تا حدی آشنایی دارم، اما سوالم این است که آیا این چیزها را اسلام پدید آورد یا در جامعه وجود داشت؟ بعید می دانم معتقد باشید که اسلام زن را به جایگاه پست تر برد و یا اسلام بود که سیستم حکومتی خلافتی را ابداع کرد. حرف من این است که تمام اینها برگرفته از سبک زندگی جامعه خود بودند نه از اسلام. در واقع رسالت رسولان چیز دیگری بود و همانگونه که دین در آن زمان با سبک زندگی مردم عصر خود مقابله نکرده، امروز هم می تواند چنین کند. ارزش مسلط زندگی امروزی اگر فی المثل حقوق بشر یا دموکراسی است، دین نمی تواند با آن مقابله نماید همانگونه که ارزشهای مسلط زندگی قبیله ای را چندان تغییر نداد.

آقای کاظم زاده، انسان امروزی با انسان هزاره های پیش از خود متفاوت است و طبیعتا دین او هم متفاوت خواهد شد.

در باب "الیوم اکملت لکم دینکم" سخن گفته اید. باز سوال می کنم از شما. اگر کسی بگوید که فلانی فوتبالیست کاملی است آیا دلیل می شود که او نوازنده خوبی هم باشد؟ حکایت دین هم همین است. اسلام در حوزه خود ادعای کمال کرده است. لب حرف من این است که انتظارمان از دین را تعدیل کنیم و آن را به حوزه خود ببریم، اجتماعیات و اقتصاد و... را بر آن سوار نکنیم که درمانده شویم.

دیگر اینکه من آبشخور فکری خود را در جریان روشنفکری دینی می دانم و سر بر دامان این نحله فکری گذاشته ام اما مدافع همه نظرات همه روشنفکران دینی هم نیستم که اگر کسی تلاشی کرده باشد در زمینه ای، من بخواهم جوابگویش باشم. نه ممکن است و نه من دانش لازم را دارم. گمان نمی کنم شما هم خود را مدافع همه تزها و همه کوششهای سوسیال دموکراتهای عالم بدانید.

در مورد سواستفاده حاکمان از اندیشه های روشنفکران دینی هم انصاف بدهید که گناه دیگری را در کارنامه این گروه نوشته اید. امروز اقتدارگرایان و مستبدان سراسر جهان از نقدهای هوشمندانه دانشمندانی چون فوکو و هابرماس بر دموکراسی سواستفاده می کنند. آیا این از ارزش و اعتبار این روشنفکران می کاهد؟ و آیا باید مهر بر دهان اینان زد که نقد نکنید؟ امروز کم از انتقادات سوسیالیستها سواستفاده نمی شود. تاوان جرم را از مجرم بخواهید. اگر هم نه، لااقل منصفانه حق ورود بسیاری از مفاهیم مدرن به جامعه ما و پیشرفتهای اجتماعی و تحولات در علوم خاصه علوم انسانی را به روشنفکران دینی ادا کنید.

اندرباب مصاحبه دکتر سروش هم باید بگویم که از نظر من او در مصاحبه اش و توضیحات و مباحث اضافه بر آن، به هیچ عنوان ریشه الهی بودن دین را نفی نکرد. کاری که سروش کرد تاکید بر پایه بشری آن در کنار ریشه الهی اش بود. سروش الهی بودن صرف وحی و نزول آن را رد کرد و به نظر من قابل پذیرش بود حرفش.

پاراگراف آخر جوابیه تان هم جملگی تمثیل است و مثال هیچ چیز را اثبات نمی کند. اگر روشنفکران دینی توانسته اند قرائتی از دین ارائه نمایند که همچنان در جهان مدرن به زیست خود ادامه دهد و در برابر تهاجمات آسیب پذیری کمتری داشته باشد، نشان ناشریفی آنان نیست."

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۰
  • سید حسن کاظم زاده

شیما نوروزی، احمد طالبی و سید حسن کاظم زاده

بالانوشت:

در تابستان سال 1387 و در پی انتشار مقاله ای از شیما نوروزی و پاسخ من به او در قالب مقاله ای دیگر، مناظره ای مکتوب میان من، او و دوست دیگرمان احمد طالبی درگرفت که توجه بسیاری را در فضای مجازی به خود جلب نمود. اینک پس از هفت سال، گزارشی کامل از مطالبی که در این مناظره های مکتوب ارایه شد تقدیم می گردد.

احمد طالبی برایم نوشت:

چرا شما اصرار دارید که این تحول را نپذیرید و پایتان را در یک کفش کنید که دین یعنی همان "زن نصف مرد" و...

سلام آقای کاظم زاده عزیز

حالا از روزگاری که ساکن یزد بودید و در جلسات اعوان زیارتتان می کردیم، چند سالی گذشته است اما من همیشه نسبت به شما احترام خاصی قائل بودم.

نمی دانم چرا در گفتگو با خانم نوروزی نسبت به روشنفکری دینی این چنین تحقیرآمیز سخن گفته اید: "شما هم مانند بسیاری از دوستان روشنفکر دینی تان، تنها در ظاهر مسلمانید و در شعار، ولی تا کی می توانید این وضع را تحمل کنید. آیا زمان آن فرا نرسیده است که پوستین پاره کنید."

با تصویری که از شما در ذهن داشتم این چنین تنگ نظری کردن را از شما بعید می دانستم. خواستم همانجا با شما محاجه کنم و بعد پنداشتم که شاید شایسته نباشد و خوشایند که در وبلاگ کسی دیگر به بحث در این مورد بپردازم. چه خوب که شما این مطالب را به وبلاگ خود آوردید.

من نمی توانم درک کنم که چرا گاهی ما از بیرون گود تلاش می کنیم تا محیط عقاید دیگران را برای خودشان تعریف کنیم. چرا شما بدون هیچ استدلالی سعی می کنید قرائت سنتی از اسلام را تنها قرائت موجه بدانید و برای نامسلمانی روشنفکران دینی چه دلیلی دارید جز اینکه تنها بر منابع سنتی دین تکیه نمی زنند و فرزند زمانه خودشان شده اند؟

آقای کاظم زاده شما خوب می دانید که اسلام و سایر ادیان جهانی در بستر سنت بود که نازل شدند یا ابداع شدند و از این روست که پیوند وثیقی با سنتها برقرار کردند اما سوال من این است که اگر کسی ادعا کند که این پیوندها، پیوندهایی جاوید نیستند و ادیان می توانند با گسستن آنها وارد جهان مدرن شوند (کما این که شده اند) ایرادش چیست و چرا شما اصرار دارید که این تحول را نپذیرید و پایتان را در یک کفش کنید که دین یعنی همان "زن نصف مرد" و...

آقای کاظم زاده!

اتفاقا من می خواهم بگویم روشنفکران دینی آن پوستین مورد نظر شما را دریدند و شجاعت مواجهه انتقادی با خود را داشتند. برعکس سنت گرایان دینی که حاضر نشدند پا به دنیای جدید بگذارند و دین گریزانی که جرات نکردند پشت سرشان را ببینند و ترجیح دادند به جلو فرار کنند.

و من برای او نوشتم: 

اگر قرار باشد با تکیه بر منابع غیر سنتی مسلمان بود در این صورت کانت، پوپر و... می توانند آیت الله العظمی باشند

جناب طالبی گرانقدر، من هم از جوار زاینده رود به شما سلام عرض می کنم و متاسفم که همت شما برای اصلاح جامعه در غروب اصلاحات مانع از آن شد تا در آن مدتی که در یزد بودم بیشتر با شما آشنا شوم. از اینکه همیشه نسبت به من احترام خاصی قائل بودید ممنونم و من نیز چنین احساسی نسبت به شما داشته و دارم.

شرمنده ام که خاطرِ شما و دوستتان خانم شیما نوروزی را آزردم. امید که در آینده، اینگونه بی محابا احساسات بی شائبه تان را جریحه دار نکنم. و باز امیدوارم که با نظری باز و گشوده با دیدگاههای ناب ایشان و شما روبرو شده و به تمجید گوهرهای ارزشمندی که از قلم شیوایشان جاری می گردد بپردازم.

از اینکه با من در وبلاگ یک نفر دیگر محاجه نکردید ممنونم و خوشحالم که با آوردن آن مطلب به وبلاگم زمینه این گفتمان ارزشمند را فراهم آوردم.

فرموده بودید که "من نمی توانم درک کنم که چرا گاهی ما از بیرون گود تلاش می کنیم تا محیط عقاید دیگران را برای خودشان تعریف کنیم" راست می گویید من هم نمی توانم درک کنم لذا از شما می خواهم که اگر درک کردید لطفا به من هم بفرمایید تا اینگونه در جهل مرکب باقی نمانم.

باز فرموده بودید که "چرا شما بدون هیچ استدلالی سعی می کنید قرائت سنتی از اسلام را، تنها قرائت موجه بدانید" باید در جواب عرض کنم که من چنین تلاشی ندارم بلکه این تمامی مراجع و روحانیون عالی رتبه اسلام از جمله قم و نجف است که چنین برداشتی را دارند و بنده بسیار کوچکتر از آنم که روی حرف این بزرگواران  حرفی بزنم.

باز فرموده بودید که: "برای نامسلمانیِ روشنفکران دینی چه دلیلی دارید جز اینکه تنها بر منابع سنتی دین تکیه نمی زنند و فرزند زمانه خودشان شده اند؟" از شما دعوت کنم تا مجدداً به بازخوانی مصاحبه دکتر سروش -اصلی ترین نماد روشنفکریدینی در ایران امروز- و آن نشریه اطریشی در لایدنِ هلند بپردازید که در آن، وحی دارای ریشه ای انسانی و غیر الهی معرفی شده بود. همچنین اگر قرار باشد با تکیه بر منابع غیر سنتی مسلمان بود در این صورت کانت، پوپر و... می توانند آیت الله العظمی باشند.

فرموده بودید: "آقای کاظم زاده شما خوب می دانید که اسلام و سایر ادیان جهانی در بستر سنت بود که نازل شدند یا ابداع شدند و از این روست که پیوند وثیقی با سنتها برقرار کردند اما سوال من این است که اگر کسی ادعا کند که این پیوندها پیوندهایی جاوید نیستند و ادیان می توانند با گسستن آنها وارد جهان مدرن شوند..." در جواب باید عرض کنم که واژگان، در هر متنی معنایی منحصر به فرد دارند و ما نمی توانیم واژه ای را از زادبوم خود جدا کنیم و به مکانی غریبه وارد کنیم و بعد مدعی شویم که این همان است.

شما – اگر قبول کنید که به جریان روشنفکری دینی تعلق خاطر دارید - در واقع در پی عصری کردن دین هستید ولی این به معنای بیرون کشیدن دموکراسی و فیمینیسم از دل دین نیست این به معنای تحمیل آن دو بر دین است و دینی که شما از آن دم می زنیم تسلیم فرهنگ و مبانی غرب شده و تبدیل شده است به یک شهرک سینمایی زیبا که فقط دکور است فقط نمای بیرونی آنچه که به نظر می رسد است. اگر قرار بود که دین عصری شود و نه عصر دینی، دیگر نیاز به این همه جنگ در صدر اسلام نبود می آمدند و الله را هم در کنار هبل لات و عزی می پرستیدند و خلاص...

و آقای طالبی برایم نوشت:

استبداد و زن ستیزی هم از دین استخراج نمی شود

ممنونم که ارزش دادید و وقت گذاشتید و یک پست کامل را به این موضوع اختصاص دادید.

تمام آن روحانیون عالیرتبه ای که می فرمایید متعلق به همان قرائت سنتی هستند. در واقع حوزه علمیه مروج و پاسدار قرائت سنتی از دین است. بنابراین نظر آنها نمی تواند برای کسی که نسبت به این قرائت تردید دارد، حجیت داشته باشد.

مصاحبه دکتر سروش را هم با دقت خواندم و با اینکه تخصص و دانشی در این زمینه ندارم، حرفهایش را پذیرفتنی یافتم و احساس نمی کنم که خللی در ایمانم حاصل شده باشد. نظیر این حرفها را مجتهد شبستری هم پیشتر از این زده بود که مجله مدرسه هم قربانی نشر آن شد و اینک نیز در جلسات خود در حسینیه ارشاد به شرح و بسط آن می پردازد که جلساتی بسیار مفید است.

آقای کاظم زاده عزیز، مساله این نیست که کانت و پوپر آیت الله العظمی باشند یا کسی در پی بیرون کشیدن دموکراسی و فمینیسم از دل دین باشد. نکته دقیقا در همینجاست که روشنفکری دینی علی الخصوص از دهه هفتاد به بعد با نقد خود، به این نتیجه رسید که دین قرار نیست تکلیف ما را در همه حوزه ها تعیین کند.

کسی که دموکرات می شود از باب دیندار بودنش نیست، من هم قبول دارم که دموکراسی و فمینیسم از دین بیرون نمی آید، حرفم این است که استبداد و زن ستیزی هم از دین استخراج نمی شود و اساسا دین یا لااقل دین اسلام را با این مقولات کاری نیست. (این را در مقام یک مومن می گویم و می پذیرم که مثلا در یک نگاه جامعه شناسانه یا تاریخی ممکن است دین شامل خیلی چیزهای دیگر هم بشود، ما باید این نگاه ها را از هم تفکیک کنیم)

تعبیرهای تحمیل و تسلیم و شهرک سینمایی به نظر من در حد بازی با واژه ها است و می شود به راحتی به جای آنها چیزهای دیگری را به کار برد. از این رو من بدون اینکه ارزش منفی بر آنها بگذارم می پذیرم که تا حدی می شود آنها را به کار برد. اما یک سوال! فکر نمی کنید که در صدر اسلام هم این اتفاق برای دین افتاد؟

مثلا نوع نگاه به زن یا نگاه به خارجی ها (غیر مسلمانان) آیا اینها برگرفته از فرهنگ رایج آن زمان نبود؟ فرهنگ قبیله ای مردسالار!

دوست بزرگوار! حالا فرض کنید که پیامبر امروز می آمد. آیا قوانین اجتماعی اسلام همانهایی بود که 1400 سال پیش ارائه شد؟(البته من دارم درون دینی بحث می کنم و صرفا تلاش می کنم تا نشان دهم که روشنفکران دینی در دینداری شان هیچ از سنت گرایان کم ندارند).

از جمله درسهایی که از روشنفکران دینی و بیش از همه از دکتر سروش آموخته ام این است که قوانین اجتماعی را محصول جامعه و فرهنگ بدانم و نه دین. اینجاست که می توانم پای دین را از برخی حوزه ها بیرون بکشم. اگر من ادعای دموکرات بودن یا لیبرال بودن دارم، نتیجه مسلمانی من نیست که این دو مقوله را کاملا مجزا می دانم و بالتبع تناقضی هم در همزمانی این دو نمی بینم. تناقض آنجا پیش می آید که شما دین را در یک قرائت سنتی، تعیین کننده همه امور بدانید و بپذیرید که نمی توانید بگویید حقیقت همین است و جز این نیست.

ادامه دارد...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۹
  • سید حسن کاظم زاده

شیما نوروزی، احمد طالبی و سید حسن کاظم زاده

بالانوشت:

در تابستان سال 1387 و در پی انتشار مقاله ای از شیما نوروزی و پاسخ من به او در قالب مقاله ای دیگر، مناظره ای مکتوب میان من، او و دوست دیگرمان احمد طالبی درگرفت که توجه بسیاری را در فضای مجازی به خود جلب نمود. اینک پس از هفت سال، گزارشی کامل از مطالبی که در این مناظره های مکتوب ارایه شد تقدیم می گردد.

فلسفه زندگی من...+ چند توضیح

شیما نوروزی

چند روز پیش٬ مست از رابطه با دوستی٬ فلسفه ی زندگی ام را در این سه جمله خلاصه نمودم...

همه چیز آشغال است

همه ی انسان ها احمقند

من به زودی می میرم. ...

و چهارم: زمان حرف احمقانه ای است!!!

ناراحتم از این که او را رنجاندم. جایی برای هیچ چیز نمانده بود و ما باید حرفهایمان را محکم می زدیم. حقیقتش را بخواهید هرچه می کشم از دست این "پال مال" لعنتی است...

پ.ن۱. چند تن از دوستان پیشنهاد هایی من باب مطالعه و جورکردن گعده های اینترنتی دادند که خیلی استقبال می کنم. از همینجا برای افزایش معلوماتم دستهایم را به سوی همه ی آنها که دانشی دارند دراز می کنم.

پ.ن ۲. من انسان احمقی هستم. ببخشید که برخی اوقات اینگونه از خود بیخود می شوم. لطف کنید و زیاد حرفهای مرا به دل نگیرید.

پ.ن۳. دوستی راجع به حجاب پرسیده بود و کمی هم فحش به این و آن داده بود و از جمله اسلام. حقیقت را بخواهید برخی از مطالبی که در این حواشی می نویسم برای این مجله و آن خبرنامه ی داخلی است که مجبورم استانداردهای آنها را هم مورد تایید و تاکید قرار دهم. من اهل دست بردن در هیچ چیز نیستم حتا در نوشته های خودم. نوشتن یک بار است و درج در اینجا و آنجا هم یکبار این است که بر من ببخشید. ضمن آنکه زیاد هم دین را در همه چیز دخیل نمی کنم. بنابراین انسان مسلمانی هستم. لیکن به همان اندازه که مسلمانم و نه بیشتر!!! مومن آنگونه که خدا برای مومنینش در قرآن وعده داده نیستم. به قول سید حسن کاظم زاده  من یک لیبرال دموکرات مسلمانم(اوهم به نقل از یک اندیشمند!(

پ.ن۴. می خواهم راجع به یک موضوع جنجالی بنویسم. این که می بینید گاهی اوقات وقایع عادی زندگی ام را درج می کنم از این روست. پس، اندکی صبر کنید تا همه چیز روشن شود. من از آوانگارد بازی خیلی لذت می برم. نه این که خودم عرضه اش را داشته باشم. اما وقتی می بینم کسی ادایش را هم در می آورد لذت می برم. به آقای غالبی  هم رجوع کنید!!!!

 

و من برای او نوشتم: 

آیا زمان آن فرا نرسیده است که پوستین پاره کنید

سلام. من هرگز خود را لیبرال ندانسته ام و من تنها در مقطعی خود را سوسیال دموکراتِ...می دانستم از آن عبارت امروز تنها سوسیال دموکراتش باقی است و...بودنش بر باد رفته است.

در ضمن درک تان می کنم شما هم مانند بسیاری از دوستان روشنفکر دینی تان تنها در ظاهر مسلمانید و در شعار ولی تا کی می توانید این وضع را تحمل کنید. آیا زمان آن فرا نرسیده است که پوستین پاره کنید.

 

و او برایم نوشت: 

و این منم، به چهار میخ آزادی آویخته

دوست عزیزم (البته اگر لیاقت دوستی تان را داشته باشم) کاظم زاده گرامی، ما پوستین مان سالهاست که دریده و پرده پاره کرده ایم که دیگر از این قماش نیستیم که بخواهیم نان دین بخوریم و دکان عرق فروشی باز کنیم! هم عرق شرم بر چهره مان نشسته و هم عرق نخورده مست مستیم. روشنفکر دینی هم نیستیم. ما فقط انسان هایی هستیم که می خواهیم خودمان باشیم. جدای از همه ی آن چیزهایی که شبانه روز در همه جا و به وسیله همه کس به ما بسته می شود.

بله، شاید از مسلمانی فقط اسمش را برده ایم. از پاکدامنی فقط بدنامی اش را و از افتخار فقط عرق شرمش را! اما جان من یک بار به من نگاه کن. دلت برای که می سوزد؟ برای خودت؟ یا برای چون منی که امروز فقط آن چیزی هستم که شما می خواهید. نه آن چیزی که خودم. که اگر چنین باشم و چنین باشیم همه ی ما را دار می زنید. حتا خود تو. تو که نمی دانم روزگاری چه بوده ای و الان چه هستی(همان که در بالا گفتی) می آیی و خودت طناب دارم را می کشی. سریع تر ازهر کس دیگر تا از کیان دین یا سوسیال دموکراسی و یا هرچیز دیگر دفاع کنی. "و این منم، به چهار میخ آزادی آویخته"...

 

و باز من برای او نوشتم: 

سخن گفتن را بیهوده می دانم ولی گریزگاهی از آن نیز نمی شناسم

یکم: کلمه را حاملی شایسته برای انتقال معنا نمی دانم و از این روست که از کلمه بیزارم به ویژه از نوع فارسی آن که الکن تر، شلخته تر و بی در و پیکرتر از همه ی انواع کلماتی است که خرده آشنایی با آنها دارم. و بر آنم که معنا را نمی توان انتقال داد جز با جسم: اینکه دست بسائیم، ببوسیم، بخندیم یا گریه کنیم یا از خندانک های یاهو استفاده کنیم و... از اینرو شاید این آخرین کامنتی باشد که توی وبلاگ کسی می گذارم. سخن گفتن را بیهوده می دانم ولی گریزگاهی از آن نیز نمی شناسم

دوم: خدمتتان عرض کردم"درکتان می کنم شما هم مانند بسیاری از دوستان روشنفکر دینی تان تنها در ظاهر مسلمانید و در شعار ولی تا کی می توانید این وضع را تحمل کنید.آیا زمان آن فرا نرسیده است که پوستین پاره کنید." - که برآشفتید- و مرادم از این عبارت آن بود که تضادی را که میان مسلمان و لیبرال بودن وجود دارد را به شما نشان دهم. منظور این بود که به شما یادآوری کنم که میان زن مسلمان بودن و آزادیخواهی رابطه ای وجود ندارد اگر مسلمانید پس لاجرم باید پذیرای صیغه و نصف بودن زن هم باشید و به قول قدیمی ها شتر سواری دولا دولا نمی شود. یا شتر باشید و ببرید و یا مرغ باشید و بپرید مطلبی هم که با عنوان "زن ایرانی و سه چالش پیش رو" نوشتم در واقع خطاب به شما و آن مطلب "زن مسلمان و جهانی شدن" بود.

سوم: فرمودید "روشنفکر دینی هم نیستیم" ببخشید که روشنفکر دینی در این مملکت به یک تمسخر شبیه شده که نسبت دادن آن به شما –شما که نه، به افکارتان – اینقدر خشمگین تان کرد اما دوست عزیز مگر می شود از توی اسلام فیمینسم بیرون کشید و روشنفکر دینی نبود و مگر می شود لیبرال مسلمان بود و باز روشنفکر دینی نبود این واژگان همه از کارخانه روشنفکری دینی بیرون می آید. پس وقتی می گویم روشنفکر دینی هستید لابد درست می گویم. چرا که قراین و شواهد اینگونه نشان می دهد.

 چهارم: فرموده اید "اگر چنین باشم و چنین باشیم همه ی ما را دار می زنید. حتا خود تو. تو که نمی دانم روزگاری چه بوده ای و الان چه هستی(همان که در بالا گفتی) می آیی و خودت طناب دارم را می کشی. سریع تر ازهر کس دیگر تا از کیان دین یا سوسیال دموکراسی و یا هرچیز دیگر دفاع کنی. و این منم، به چهار میخ آزادی آویخته"

قبول دارم که روزی دوباره در این کشور طناب دار ساخته خواهد شد این سرنوشت محتوم ملت ماست که در گذر از هر مرحله ی سترگی از تاریخ، بسیاری را بر دار می کشند اما من کسی را در آن روز به دار نخواهم کشید چون مبانی فکری ام با این کار موافق نیست در آن روز اگر کسی چارپایه از زیر پای مخالفان خود بکشد حداقل باید به این چند چیز باور داشته باشد: "همه چیز آشغال است"، "همه ی انسان ها احمقند" و باز کسانی می توانند طناب دار بر گردن دیگری نهند که حتا تاب خواندن یک کامنت را هم نداشته باشند و بر منتقدان بتوپند و آنها را به جرم ناکرده (دار زدن مخالفان) متهم سازد.

پیروز باشید.

ادامه دارد...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۰
  • سید حسن کاظم زاده

شیما نوروزی، احمد طالبی و سید حسن کاظم زاده

بالانوشت:

در تابستان سال 1387 و در پی انتشار مقاله ای از شیما نوروزی و پاسخ من به او در قالب مقاله ای دیگر، مناظره ای مکتوب میان من، او و دوست دیگرمان احمد طالبی درگرفت که توجه بسیاری را در فضای مجازی به خود جلب نمود. اینک پس از هفت سال، گزارشی کامل از مطالبی که در این مناظره های مکتوب ارایه شد تقدیم می گردد.


"زن مسلمان و جهانی شدن" / شیما نوروزی

از دیدگاه سنتی جوامع مسلمانان، در همه‌ی دوران‌های تاریخی، دنیای مردان و زنان به وسیله ی پرده‌ای ضخیم‌تر ازغیرت مردانه و کدرتر از حجب و حیای زنانه از یکدیگر جدا شده‌اند. در چنین دیدگاهی، زنان در فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی خود با محدودیت‌های فراوانی مواجه می‌باشند. آنان تقریبا همیشه برای فعالیت‌های خارج از منزل خود در زیر یوغ نظارت مردان قرارداشته‌اند و از این نقطه نظرهمیشه دربند خواسته های مردانه حاکم بر زندگی خود بوده اند. ویس، از دانشمندان مسلمان در کتاب چالش های زنان مسلمان در دنیای پست مدرن، بر این عقیده است که « ما در جوامع سنتی مسلمانان عمدتا شاهد سیستم های کنترلی ای هستیم که سعی در محدود نمودن فعالیت ها و حرکت زنان در زندگی روزمره دارند که این امر معمولا عدم اعتماد به زنان در مسائل مربوط به « بی بندو باری جنسی« را نیز در بر می گیرد. در عوض، به عنوان یک فرم از کنترل اجتماعی، این امر تصوری از آنچه را که مورد قبول ما می باشد و آنچه را که غیر قابل قبول است به دست می دهد-که می تواند خود منجر به بروز رخدادهای جنسیتی نیز گردد- و این دقیقا همان موردی است که منجر می شود فشار برروی آزادی زنان به طور علیحده ای افزایش یابد» آنچه که در این مورد چالش بر انگیز است، این است که زنان در سیر تحول به سمت جهانی شدن چگونه می توانند چنین سنت هایی را بپذیرند و با توجه به نقش خود در جوامع به آن به عنوان یک ملاک شناسایی فرهنگ مسلمانی گردن نهند؟ آیا می توان ادعاهای اخیر در مورد غربی بودن جهانی شدن را در اینجا نیز به کاربندیم و این ایده ها را مخلوق کاپیتالیسم غربی بدانیم؟‌ آیا جوامع مسلمان امروزی، در قرن جهانی شدن همچنان زنان خود را در شهرهای ممنوعه زندانی خواهند نمود؟ پاسخ به چنین سوالی این است که شرایط اجتماعی- اقتصادی جوامع مسلمان در جهان امروز با آنچه در بسیاری از ملل دیگر در حال رخداد است تفاوت های بی شماری دارد.  مسلمانان قاعدتا باید در پی ارزیابی هویت فرهنگی خود باشند تا بتوانند بر این اساس جامعه ای مدرن و جدید بر مبنای ارزشهای والای انسانی، همانگونه که در دین مبین اسلام نیز به آن اشاره شده است بسازند. به زبان دیگر، ما باید ماهی خود را در زمانه ی خود از دریای اسلام صید کنیم و نه در پی  جیره خواری دیگر ملت ها و فرهنگ ها باشیم .

فرایند جهانی سازی  منجر به اتخاذ چنین تصمیماتی برای زنان در جوامع اسلامی گردیده است. در حال حاضر می توان دید که آنان در پی ساختن این هویت جدید بر مبنای فرهنگ اسلامی و بومی خود هستند. و این خود موجب برابری مردان و زنان در بسیاری از قوانین در کشورهای اسلامی گردیده است که نمونه های آن را  در کشور عزیزمان ایران نیز شاهدیم. برابری قانون دیه زن و مرد که برگرفته از احکام اسلامی و گامی در جهت رسیدن به معیارهای جهانی شدن تحت فرهنگ اسلامی و ایرانی است یکی از نمونه های کوچک رخداد چنین وقایع فرهنگی در کشورمان ایران است. به هرحال برای رسیدن به این هدف می توان راه هایی را پیشنهاد نمود که خود گرچه صورتی کاملا عملی دارند لیکن می توانند گشاینده راه در راهیابی زنان به روند جهانی شدن باشد: در ابتدا لازم است به زنان امکان استفاده از این حق داده شود و در مواردی با تهییج و تشویق آنان، امکان دستیابی به حقوق برابر فراهم گردد. مثال بالا در مورد دیه را می توان  در این قلمرو به شمار آورد. پس از آن، برقراری امکان کار مساوی با حقوق برابر برای زنان است که خود موجب درک  نوع کار مناسب با جنسیت و قبول آن می گردد. و پس از آن می توان به بازیابی توان فردی از طریق تقویت حس اعتماد به نفس و ایجاد حرکت های اجتماعی در درون خانواده و جمع آشنایان اشاره نمود. می توان گفت دو زمینه ی اول به طور مستقیم خروجی تغییرات اجتماعی تحت لوای پست مدرنیسم و تلاش برای رسیدن به دهکده ی جهانی است و زمینه ی سوم به طور مستقیم نتیجه ی حاصل از دو مورد اول می باشد.

از این روی میتوان نتیجه گرفت با طی شدن روند جهانی شدن در جوامع مسلمانان لازم است زنان نیز با شرکت در فعالیت های ایچنینی که منجر به افزایش پتانسیل جوامع مسلمان می شود راه را برای طی نمودن مسیر جهانی شدن هموار نمایند.

 

"زن ایرانی و سه چالش پیش رو"/ سید حسن کاظم زاده

مساله زن در ایران، صرفا مساله ای حقوقی نیست که با تحت فشار قرار دادن حاکمیت بتوان تغییرات مورد نظر را اعمال نمود بلکه این مساله در کشورمان مساله ای حقوقی– فرهنگی است و بخش فرهنگی آن بر بخش حقوق اش می چربد و فعالین حقوق زن تا در بخش فرهنگی موفق نشوند توفیقی نیز در بخش حقوقی به دست نخواهند آورد و اگر هم در حوزه حقوقی موفق شوند به دلیل مخالفت هایی که در جامعه با آن مواجه خواهند شد قادر به بهره مندی از آن حقوق نخواهند بود.

این را به آن دلیل عرض کردم که متوجه باشید زنی که آموخته این فرهنگ است و خود را جنس دوم می داند و این حق را برای همسرش قایل است که زن دیگری اختیار کند، حتا در صورت وجود قانونی که بتواند بر اساس آن بر علیه شوهرش اقامه دعوا کند باز هم چنین کاری نخواهد کرد.

اما زن ایرانی در دستیابی به "برابری" و "آزادی" با سه چالش اساس روبرو است از این رو لازم است تا در هر سه زمینه فعال باشد و تغییرات مطلوب را در هر سه مساله پیگیری نماید.

آن سه مساله و چالش عبارتند از: "سنتهای اجتماعی" -که ریشه در فرهنگ ایرانی ما دارند- "سنتهای دینی"و "نظام حقوقی- مدنی" - که ریشه در سنتهای مذهبی دارند-.

لذا که من معتقدم مبارزه ای جامع و مانع است که همزمان هر سه جبهه از این چالش ها را در بر بگیرد و بی توجهی نسبت به هر کدام از موارد فوق الذکر موجب بی اثر و بی ثمر شدن فعالیتهای انجام شده برای دستیابی به "آزادی" و "برابری" زنان خواهد بود.

متاسم از اینکه باید بگویم ساختار دینیِ نظام سیاسی موجود و حساسیت هایی که نسبت عملکرد این نظام سیاسی– دینی وجود دارد زمینه یکسویه نگری را در جنبش زنان فراهم آورده و آنها را صرفا به سوی مواجهه با بعد حقوقی سوق داده حال آنکه سنتهای اجتماعی، خود بخش فربه و قابل توجهی از موانع "آزادی" و "برابری" زن محسوب می شود.

اهمیت بیشتر دادن به فرزندان ذکور خانواده، نان خور انگاشتن دختران در ساحت خانواده، داد و ستد دانستن ازدواج به ویژه در مناطق روستایی و مرزی، مخالفت با تحصیل دختران، در پرده نگاه داشتن آنان و اعمال محدودیتهای غیر ضروری به ایشان تحت عناوینی چون ناموس و غیرت و... تنها بخش بسیار کوچکی از ستمی است که از سوی فرهنگ بومی مان بر ایشان روا داشته می شود.

شرمسارم از اینکه بگویم در برخی از مناطق کشورمان مرسوم است که مادرشوهر یک شب قبل از زفاف، عروس را وارسی می کند تا از باکره بودن وی اطمینان حاصل نماید و یا زنان تنها اجازه دارند که بعد از غذا خوردن مردان بر سر سفره بنشینند و صرفا از باقی مانده غذای ایشان استفاده کنند. (زن به مثابه لاشخور)

بر اینها بیافزایید سنت ازدواج اجباری عمو زاده ها، بده بگیری ها(پسری به این شرط از یک خانواده دختر بگیرد که پسر آن خانواده هم با خواهر او ازدواج نماید و یک نان خور از مجموعه ای از نان خورها کم شود) و ختنه زنان که هنوز در برخی از مناطق کشورمان اجرا می شود و موارد دیگری که از شرم قادر به بیان آنها نیستم.

همچنین سنتهای دینی نیز یکی از مهمترین چالش های پیش روی زن ایرانی است و سنگینی این سنتها، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل تسلط سیاسی مذهب در تمامی عرصه های فردی و اجتماعی مردم سرزمینمان نمود بیشتری یافته است.

متاسفانه برخی فعالان زن به ویژه آنها که به مجموعه روشنفکران دینی تعلق خاطر دارند با نادیده گرفتن بسیاری از سنتهای دینی و صرفا با اتکاء کلیشه ای به برخی رخدادهای تاریخی مانند جلوگیری از زنده به گور نمودن دختران و... سعی در بنا نمودن اندیشه ای نا همگون تحت عنوان جعلی "فمنیسم اسلامی" می نمایند.

اما از نظر من، مساله "آزادی" و "برابری" زن ایرانی جز با مشخص شدن رابطه زن و سنتهای دینی امکان پذیر نمی باشد و فلسفه بافی هایی چون فمنیسم اسلامی، علاوه بر اینکه نوعی استخوان لای زخم گذاشتن است زمینه سرکوبی طیف سکولار جنبش زنان را توسط نظام سیاسی موجود را فراهم خواهد ساخت. (مگر سروش با جعل واژه مرمسالاری دینی چنین کاری نکرد؟)

باید توجه نمود که در سنتهای دینی زن "جنس دوم" محسوب می شود و تحت مالکیت و یا حداقل قیمومیت مرد قرار می گیرد و مرد می تواند زن خود را در صورت هم بستر نشدن مورد ضرب و شتم قرار دهد.

برخی از توصیفاتی که در این نگره، درباره زنان شده عبارت اند از: زن "دام" و "سلاح" شیطان محسوب می شود و اگر زن وجود نداشت مردان همه به بهشت می رفتند و زنان خوب مانند کلاغی هستند که بر روی یکی از دو پایشان خط سفیدی باشد(کنایه از نایاب بودن زن صالح) و اگر زنان نبودند خداوند آنگونه که شایسته او بود پرستش می شد.

این همه ماجرا نیست و در بخشی از متون مذهبی آمده که از شر زن باید به خدا پناه برد و از زنان خوب هم باید ترسید و به مردان سفارش شده که با لباس نخریدن برای زنان و برهنه نگاهداشتن آنها، زنان را خانه نشین کنید از بیرون رفتن ایشان جلوگیری کنید.

همچنین در این نگره، زن از دنده کج آفریده شده است و اگر بخواهیم او را درست کنیم می شکند(کنایه از درست نشدنی بودن زنان) و وظیفه اصلی زن "زادن" است و زن نازا موجود بی ارزشی محسوب می شود.

زنان بنا بر سنتهای دینی حتا حق شکایت از شوهر خود را ندارند و زنی که برای شکایت از شوهرش بیرون از منزل خارج می شود، دشمن خدا محسوب می گردد و بهترین مکان برای نمازگزاردن زن قعر خانه و تاریک ترین نقطه منزل است و اگر قرار بود که خداوند اجازه سجده انسان بر انسان را بدهد پس به زنان دستور داده می شد که بر شوهران خود سجده کنند و صدها نمونه از این دست که مجال طرح همه آنها در اینجا نیست و آنها که علاقمند مطالعه در این زمینه هستند می توانند به کتب مذهبی و حدیثی مراجعه نمایند. با این همه نمی دانم روشنفکران دینی چه اصراری دارند که از دل دین، فمنیسم اسلامی استخراج نمایند.

اما سومین چالشی که زن ایران با آن مواجه است حقوق مدنی تبعیض آمیزی است که بر علیه او در قوانین کشور گنجانده شده است و دارای ریشه هایی دینی هستند.

در این قوانین، زن فی نفسه حق حضانت و سرپرستی فرزندان خود را ندارد و پدر و جد پدری در نگهداری فرزند بر زنان اولویت دارند.

همچنین در این نگره، زن از حق امارت و قضاوت محروم است و "دیه" "گواهی دادن" و "ارث" زنان نصف مردان بوده و مردان از حق ازدواج مجدد و صیغه برخوردارند و صدها مورد از این دست تضییع حقوق و ازادی های زن که برای فهم آن باید به کتب حقوق مدنی مراجعه نمود.

این سه چالش مهمترین چالش های پیشروی زن ایرانی است و زن ایرانی برای دستیابی به آزادی و برابری ناگزیر به مواجه با آنها می باشد.

ادامه دارد...

  • سید حسن کاظم زاده

توی میدان انقلاب اصفهان با همسر و دخترم در حال قدم زدن بودم که با مردی موقر مواجه شدم که داشت با شدت فراوانی با خود صحبت می کرد ابتدا گمان کردم که هندس فری توی گوش راستش دارد و با موبایل حرف می زند اما بعد متوجه شدم که شاهد خودگویه مردی با سن و سال بالا هستم.

کمی آن سوتر در جوار زنده رود عزیز، پسر 17-18 ساله ای، خودگویه ای دیگری را پی گرفته بود و من داشتم فکر می کردم چرا ما انسانها خودگویه می کنیم؟ در همین فکرها بودم که همسرم مرا به خود آورد: ای بابا، چرا داری با خودت صحبت می کنی؟

تفکر به مثابه علت خودگویه؟

خودگویه به افراد خاصی تعلق ندارد و اینگونه نیست که تنها روانی ها و استرسی ها به این امر مبتلا باشند. همه ما، هرگاه که در مورد چیزی می اندیشیم در حال خودگویه ای درونی هستیم. اما در زمانه ما، آنقدر خودگویه از روی استرس و مشکلات روحی روانی زیاد شده که دیگر کسی ریشه خودگویه را تفکر نمی داند.

عدم آزادی، به مثابه عامل خودگویه

جامعه ای را فرض کنید که ارتباطات اجتماعی با انواع قید و بندهای قانونی و عرفی محدود و محصور شده باشد. و مردمی را در نظر آورید که دهانشان دوخته و زبانشان بسته است و قواعدی در زندگی شان وجود دارد - مثلا تعارف- و چیزهایی در زندگی خود به عنوان ارزش و هنجار دارند که آنها را از بیان منویات ذهنی شان برای دیگری بازشان می دارد لذا حرفهایی که باید در جمع زده شوند در دل زده می شوند و گاه چنان محسوس می شوند که به زبان نیز جاری می گردند. از اینروست که ممکن است هر روز توی اتوبوس یا تاکسی با کسانی روبرو شویم که در عالم خود در حال دعوا با همسر، نصیحت کردن دختر و توضیح دادن به رئیس و فحش دادن به همسایه می باشد. او کسی است که برای گریز از واقعیت و عواقب گویش خود به عالم خیال پناه آورده است. اگر دعوایی می کند در عالمی خیالی دعوا می می کند. اگر اعتراض می کند در عالمی خیالی اعتراض می کند چه از عوقب قضایی و عرفی گفته هایش در عالمی حقیقی در ترس و هراس است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۰
  • سید حسن کاظم زاده

بهمن فرمان آرا، یکی از نوابغ روزگار ماست. حیف که مدت مدیدی، اجازه فیلم سازی در ایران را پیدا نکرد، و گرنه می توانست در طول یک دهه، کار عظیمی را سامان دهد و سبک نوینی و ماندگاری را از خود بر جای گذارد. و البته معلوم نیست که هنوز با گذشت بیش از سه دهه از عمر انقلاب، چند هنرمند از این دست هستند که هنوز توی تاقچه ی زندگی، گرد و خاک می خورند و کسی هم به سراغشان نمی رود.

درست نمی دادم که فرمان آرا،در دوران جدید فیلم سازی اش، موفق به ساخت چند فیلم شده، اما من تنها دو فیلم "بوی کافور عطر یاس" و "یک بوس کوچولو" را از او دیده ام.

او در فیلم بوی کافور عطر یاس، علاوه بر کارگردانی، نقش اول فیلم یعنی نقش بهمن فرجامی را نیز خود ایفاء می نماید. این بهمن فرجامی، آئینه تمام نمای فرمان آرا است و فرمان آرا در این فیلم خیلی خوب توانسته نقش خودش را بازی کند.

او در فیلم یک بوس کوچولو، هنوز هم با دغدغه مرگ دست و پنجه نرم می کند و مردن را خمیر مایه کار خود می نماید. تصویری که او در این فیلم از مرگ ارایه داده تصویری شایسته توجه می باشد: تصویری زنانه از مرگ!!

در واقع، فرمان آرا در این فیلم ساختار شکنی کرده و سنت سینمایی ایران را که در آن عمدتا مرگ با چهره ای مردانه خودنمایی می کند را تغییر داده است.

در فیلم یک بوس کوچولو، مرگ در چهره یک زن(هدیه تهرانی) خود را نشان می دهد. آیا بهمن فرمان آرا با ارایه تصویری زنانه از مرگ درصدد بود تا ساختار شکنی نموده و بیننده را در بهت و حیرت فرو برد. یا منظوری دیگر، او را به چنین نوآوری وادار نموده است.

فرمان آرا می داند هنوز که هنوز است، موضوع مرگ برای انسان به ویژه ما ایرانیان، موضوع وحشتناک، خشن و پر حاشیه می باشد. و نشان دادن چهره ای عریان از مرگ می تواند به دلیل انتقال خشونت به بیننده و وارد ساختن شوک به او مانع از برقراری ارتباط بین ببینده و فیلم گردد  و اصطلاحا او را از فیلم برماند. از این رو، کارگردان سعی می کند با استفاده از چهره آرام یک زن (هدیه تهرانی) از مرگ، تصویری قابل تحمل تر ارایه دهد.

کارگردان فیلم می دانست که فیلم یک بوس کوچولو، به دلیل شدت مرگ اندیشی موجود در آن، به اندازه ی کافی وحشت آفرین است در صدد برآمده تا با ارایه تصویری مونث و زنانه از مرگ، کمی از خشونت فیلم بکاهد. 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
  • سید حسن کاظم زاده