ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

بریده کتاب مغز: داستان شما-بخش دوم

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۹ ق.ظ

بریده ای از کتاب 
مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فلزی
انتشارات مازیار
بخش دوم

 

دگرگونی های آسیب شناختی

تغییر هایی که در مغز ما به وجود آمده معرف آنند که هر چه کارهایی کرده ایم و کیستیم. اما اگر مغز گرفتار بیماری یا جراحت شود چه پیش می آید؟ 

آیا این گونه موارد نیز می‌تواند بر هویت یا اعمال ما اثر بگذارند؟ 

در یکم آگوست ۱۹۶۶ چارلز ویتمن سوار آسانسور شد تا به عرشه ی رصدخانه برج دانشگاه تگزاس (شعبه آستین) برود.

این مرد ۲۵ ساله از آن جا به طور بی هدف رو به مردمی که پایین برج در حال عبور بودند، تیراندازی کرد.


۱۳ نفر کشته و سی و سه نفر زخمی شدند تا سرانجام پلیس ویتمن را هدف قرار داد و کشت. 

وقتی مأموران پلیس به خانه او رفتند، دیدند او شب قبل از این تیراندازی، همسر و مادرش را هم کشته است.

یک نکته تعجب آور در این حادثه خشونت بار غیرقابل پیش‌بینی بودنش بود.

در زندگی چارلز ویتمن هیچ موردی وجود نداشت که بشود با تکیه بر آن، بروز چنین رفتاری را حدس زد.

او یک پیشاهنگ نمونه و صندوقدار بانک بود و در رشته مهندسی تحصیل می‌کرد.

او کمی پس از کشتن مادر و همسرش نشست و نامه زیر را که به نوعی می‌توان گفت که یادداشت پیش از خودکشی اوست تایپ کرد: "این روزها حال طبیعی ندارم. قبلا از آدم معقول و جوانی باهوش بودم. اما این اواخر (دقیقاً یادم نیست ماجرا از کی شروع شد) گرفتار بسیاری از افکار نامعقول و غیر منطقی شدم...دلم می‌خواهد پس از مرگم جنازه ام را کالبد شکافی کنند تا معلوم شود آیا بیماری فیزیکی قابل رویتی داشته ام یا نه."

درخواست ویتمن را پذیرفتند و پاتولوژیست پس از کالبد شکافی وجود تومور مغزی کوچکی را تایید کردند و به اندازه یک سکه ۵ سنتی بود و به قسمتی از مغز او به نام آمیگدال (بادامک) که با ترس و پرخاشگری مربوط است فشار می‌آورد.

این فشار مختصر به آمیگدال منجر به بروز رشته ای پیامدهای در مغز ویتمن شد و سرانجام او را به انجام کارهایی واداشت که به هیچ وجه در خور شخصیت او نبود.

مغز او از نظر فیزیکی دستخوش تغییر شده و او را به آدم دیگری تبدیل کرده بود.

این داستان مثال بارزی از تغییرهایی است که می توانند در مغز به وجود آیند و موجب دگرگونی ساختار شخصیت فرد شوند.

مصرف الکل یا دارو نمونه‌های دیگری هستند که می‌توان ذکر کرد. 

ابتلا به بعضی از انواع صرع نیز می‌تواند فرد را به مذهب علاقمند کند.

بیماری پارکینسون می‌تواند سبب بروز بی ایمانی در فرد مبتلا شود، اما مصرف داروهایی که برای درمان پارکینسون به کار می رود می تواند بیمار را به قماربازی وسواس گونه وادار کند.

فقط بیماری ها یا مواد شیمیایی نیستند که می تواند موجب تغییر فرد شوند: از فیلم هایی که می بینیم گرفته تا شغل هایی که بر عهده می‌گیریم - هر عاملی می‌تواند منجر به شکل‌گیری مداوم شبکه عصبی که سازنده نهایی هویت ماست شود.

ادامه دارد...