ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

آسیب شناسی انگاره تقدیر

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۴ ب.ظ

چشم انتظار دستهای دیگری نباش و تنها به دستهای خود ایمان داشته باش

 

رشد و توسعه، مهمترین اولویت کشورها در قرون اخیر بوده و هر یک، به میزانی که توانسته اند به رشد و توسعه دست یابند، در عرصه های جهانی نیز از حضور تاثیر گذارتری برخوردار می باشند. اما توسعه، گاه در میان ملتهای مختلف، با اختلال و پارازیتهایی نیز مواجه شده و ممکن است چون سدی در برابر آن قد علم نموده، و فرایند نوسازی را از مسیر صحیح خود، منحرف نموده و یا به سکونش بکشاند.

برخی از این عناصر مخل، عناصری خارجی هستند. یعنی کشورهای دیگر، برای اینکه از منبع ارزان قیمت و خام مورد نیاز خود و کارخانه هایشان برخوردار شوند و یا محصولات خود را در کشورهای دیگر به فروش برسانند و در عرصه ی سیاسی و اقتصادی و نظامی یا توان نظامی، با رقیب و رقابتی جدی مواجه نشوند، می کوشند در برابر ملل دیگری که دیرتر به فکر نوسازی خود افتاده اند، اختلال ایجاد نمایند.

اما نمی توان دخالت خارجی را، یگانه عامل عقب ماندگی این کشورها دانست. چنانکه هستند کشورهایی که مورد توجه بیگانگان قرار نگرفتند، ولی کاری هم از پیش نبردند و یا باز، بودند کشورهایی که استعمار شدند، اما بیش از کشورهای دیگر رشد و توسعه یافتند.

لذا باید ریشه عقب ماندگی کشورها را، در فرهنگ آنها جستجو نمود. و دید که این کشورها از درون، با چه عناصری مواجه هستند، که در برابر توسعه ی آنها، سدی محکم ایجاد کرده است. البته برخی کشورها، به مرور زمان، توانسته اند، این عوامل مخل را شناسایی و در رفع آن بکوشند، اما برخی دیگر که بیشتر عوامل خارجی را در عقب ماندگی خود موثرتر می دانستند و با  توهمات دایی جان ناپلئونی دست و پنجه نرم می کردند، از خود و عناصر فرهنگی شان غفلت ورزیده و از پالایش این عوامل بازمانده و نتوانسته اند به رشد و توسعه دست یابند. کشورهایی مانند کره، چین، مالزی و هند و... که در زمانی نه چندان دور، از ساختاری سنتی برخوردار بودند، توانستند بسیاری از عناصر فرهنگی مخل خود را، چنان پالایش کنند، که تاثیر منفی چندانی را، در پروسه ی توسعه ی اقتصادی ایشان نگذارد. ولی، در کشورهایی چون ایران و...، هنوز تکلیف عناصر این چنینی مشخص نشده، و توسعه در این گونه کشورها، فرایند بسیار کندی را طی نموده و گاه با افت و خیزهایی جدی مواجه شده است.

به راستی چرا ایرانیان نتوانستند توپ بسازند، تفنگ تولید کنند و در جنگ، ایالتهای جنوبی روسیه را تصرف نموده و قراردادهایی مانند ترکمان چای و گلستان را بر آنها تحمیل نمایند. چرا ما ایرانیان نتوانستیم با لشکرکشی، به استعمار دیگران بپردازیم، کشتی بسازیم اختراع کنیم و کارخانه احداث نموده و ثروت اندوزی کنیم. به راستی چرا نتوانستیم هواپیما، خودرو و قطار تولید کنیم و هم اکنون نیز به جای آنکه تولیدکننده ی این مصنوعات باشیم، مصرف کننده ی تولیدات کشورهای دیگریم و در زندگی روزمره خود افتخار می کنیم که جاروبرقی یی که در منزل استفاده می کنیم آلمانی بوده و تلویزیون پلاسمای مان ساخت ژاپن است.

هرچند بیگانگان و استعمارگران نیز در جریان عقب ماندگی ایرانیان و برخی دیگر از کشورها تاثیر گذار بودند، اما مساله اینجاست که چرا ما نتواستیم در فرایند توسعه ی کشورهایی چون انگلستان و فرانسه اخلال ایجاد نماییم. و چرا ما ابتدا به توسعه دست نیافتیم تا در برابر توسعه دیگران پارازیت ایجاد کنیم. پاسخ به این سوال، در فرهنگ ایرانی ما نهفته است و در واقع عناصری که که در برابر توسعه یافتگی ما مانع ایجاد می کنند در درون خود ما و فرهنگ ملی مان نهفته است و توسعه ی ما بیش از آنکه قربانی سیاست غرب و بیگانگان باشد، محصول عناصر موجود در فرهنگ خود ماست.

یکی از عناصر فرهنگی ما ایرانیان که به شدت در برابر توسعه ی ما تاثیرات منفی گذارده، فرهنگ تقدیرگرایی و جبری گری است.

در واقع، ما ایرانیان در طول تاریخ، به شدت گرفتار تقدیرگرایی و جبری گری بوده و هستیم و تمام شئونات زندگانی خود را با استناد به تقدیر، مشیت و قسمت تفسیر و تحلیل می کنیم و این میل شدیدی که به تفال و استخاره در میان ما وجود دارد ریشه در همین عنصر فرهنگی دارد.

برخی پیدایش رشد و تثبیت تقدیرگرایی و جبری گری ایرانیان را با استیلای هزاران ساله ی حکومتهای استبدادی مربوط دانسته و عده یی نیز حمله مغولان و قتل عام وحشیانه شهروندان ایرانی توسط آنان و زندگی وحشت بار ایرانیان در سده های میانی و گره خوردن با فرهنگ مسلمانان عرب را عامل رشد تقدیرگرایی و جبری گری در کشورمان می دانند.

اما باید گفت که اعتقاد به تقدیر گرایی و جبری گری و اراده یی ماوراء بشری که بر تمام شوون زندگی و مرگ بشر سایه گستر بوده و دستش از آستین بشر بیرون آمده و مانند باد که پرچمی را تکان می دهد (جمله شیرانیم شیران علم) و صاحب اصلی قول و فعل و فکر او می باشد تنها اختصاص به ایران و ایرانیان نداشته و از قدیم الایام در میان اقوام دیگر نیز وجود داشته است.

در آیات قرآن شیطان پس از عصیان بر خدا، که از دستور کرنش به انسان سرپیچی نموده و از درگاه خداوند رانده شده بود او را مورد خطاب قرار داد که:" اغویتنی – فریبم دادی". اگر چنین داستانی را بپذیریم باید اذعان نماییم که شیطان نخستین فردی است که تقدیر گرایی و جبری گری را بنیان نهاده و اولین موجودی است که تقصیرات خود را بر گردن خدا افکنده است. از اینرو برخی از مومنین و علمای دین اسلام با استناد به همین آیه از قرآن، تقدیر گرایی را مکتبی شیطانی می دانند.

گفتیم که نه تنها ایرانیان که ملتهای دیگر نیز هر یک به نحوی به قضا، قدر، تقدیر و جبر اعتقادی راسخ داشته اند. در واقع از آنجا که انسان در زمانهای دور، خود را موجودی ضعیف می دید که همه چیز بر او مستولی بوده و توان دفع شر و جذب خیری را برای خود نداشت، به فکر افتاده که اراده یی فوق بشری پدیده هایی مختلف را بر انسان عرضه می دارد.

آدمی، گاه دردی را در قفسه ی سینه ی خود احساس می نمود، و پس از چند روز در پی همان درد - بی آنکه بتواند از آن سر درآورد - می مرد. بعضی شبها می خوابید و بر اثر زلزله یی که نمی دانست چگونه و از کجا آمده است، خود را گرفتار آوار می دید.

همه ی این ضعف ها و نادانی ها* او را به تحلیلی اسطوره یی از زندگی و مرگ سوق می داد، و اعتقاد به تقدیر گرایی و مشیتی فرا انسانی، می توانست به همه ی سوالهای او را پاسخ داده و به دستگاه فکری، مذهبی و فلسفی او غنا و معنا دهد و همه ی نادانی ها و ناتوانی های او را توجیه کند.

مسلمانان نیز از این امر مستثنا نبودند و در میان آنان، اشاعره تقدیر را به عالی ترین شکل ممکن، در باورهای کلامی خود گنجاندند و تا جایی پیش رفتند که عدالت خداوند، از حیث تئوریک زیر سوال رفت. در واقع آنها نتوانستند توجیه نمایند، خداوندی که صاحب اصلی و علت العلل اعمال ماست و ما را به کارهای نیک و بد وا می دارد، چگونه می تواند به ما تکلیف نموده و کار غیر منطق و نامعقولی را از ما بخواهد. و همچنین ما را به واسطه ی اعمالی که از خود، اختیاری در ارتکاب یا عدم ارتکاب آنها نداشتیم به دوزخ یا بهشت بیافکند.

"...آنان معتقد بودند که که انسان دارای قدرت اختیار و اراده یی نیست که بتوان افعالی را که انجام می دهد به او نسبت داد، بلکه همه ی قدرتها و خلقت ها از ناحیه ی خداوند است".**

همچنین،"اشاعره برای اینکه نسبت ظلم به خداوند ندهند، موضوع را اینگونه بیان کرده اند: تعیین مقیاسی برای افعال خداوند متعال، نوعی تعیین تکلیف است و چگونه ممکن است احکامی که همه مقهور و مخلوق الهی هستند، به وسیله آن ها اعمال خداوند را بسنجیم و ظلم و عدل بودن آنرا معلوم کنیم***"...

 این اندیشه، در یک مقطع زمانی، وارد ادبیات ما شد. حافظ، سعدی و دیگر شاعران سبک عراقی، که پرورش یافته ی مسلک کلامی اشاعره بودند، اندیشه ی تقدیر گرایی و جبری گری را به زیباترین شکل ممکن به جامعه عرضه نمودند. و امروز، به مدد ماترک باقی مانده از چنین شاعرانی است که اعتقاد به قسمت و تقدیر، در ناخودآگاه ذهن ما ایرانیان جا خوش کرده و ما را، ناخواسته بر آن می دارد، تا در تحلیل هر رخدادی، دست به دامان اسطوره ها و اساطیر الاولین شده، و هر تغییری را که در زندگی ما رخ می دهد ، بنام تقدیر و قسمت فرموله کنیم.

حال سوال اینجاست که اعتقاد به تقدیر، مشیت، قسمت و جبر فوق بشری، چگونه می تواند، در پروسه ی توسعه ی همه جانبه ی کشوری، اختلال ایجاد نماید؟

در پاسخ به این پرسش، ذکر موارد زیر ضروری به نظر می رسد:

 

یکم: تقدیر گرایی به مثابه مکانیزم روانی.

هیچ دیده اید که وقتی کودکی کار بدی را انجام می دهد آنرا به گربه یا فلان همکلاسی خود در مهد کودک منتسب می نماید؟ در واقع این نشان گر وجود نیرویی به نام برون فکنی در میان انسانهاست و تقدیر گرایی به عنوان یکی از محصولات انحرافی این نیروی بی کران می باشد.

تقدیر گرایی و جبری گری بیش از آنکه اعتقادی دینی و مذهبی باشد مکانیزمی روانی است. در چنین حالتی انسان تلاش می کند تا از زیر بار مسوولیت افعالش فرار کند. لذا شروع به متهم نمودن دیگران  و در مراتب بالاتر، بخت، اقبال، چرخ و فلک، زمانه و مشیت الهی نموده و گناهان و کاستی های خود را بر گردن خدا یا خدایان می افکند.

در واقع انسانها، با اعتقاد به تقدیر، سعی می کنند تا رفتاری برون فکنانه از خود بروز دهند. همچنین طبیعت و روان انسانها، بصورتی بیولوژیک، مسلح به این مکانیزمی روانی است، تا انسان، بواسطه ی آن بتواند از فشارهای روانی ناشی از نادانی ها و ناتوانی هایش بکاهد. به چنین مکانیزمی در روان شناسی برون فکنی گفته می شود.

در واقع انسان با استفاده از چنین مکانیزمی روانی، نادانسته و ناخواسته و ناخودآگاهانه  بخشی و یا حتا تمامی قصورات خود را، بر گردن دیگران و یا محدودیتها می اندازد تا خود را از زیر بار سنگین فشارهای روانی یا اجتماعی برهاند

حافظ در این زمینه می گوید:

                           برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر

                                          کار فرمای قدر می کند این، من چه کنم

 

دوم:تقدیر گرایی و جبری گری به مثابه سیاست ورزی

دو گروه از تقدیر گرایی و جبری گری در عرصه های سیاسی بهره مند می شوند. گروه اول عافیت طلبان و قائدینی هستند که از تقدیر گرایی، بصورتی ابزاری برای توجیه "بی عملی" خود بهره مند می شوند. اینها که عرضه و جرات دخالت در سیاست و دادن هزینه را ندارند، و از ترس اینکه جان و مالشان در خطر افتد، با نسبت دادن وضع موجود به مشیت و خواست خدا، هرگونه کوشش احتمالی خود را بی تاثیر نشان می دهند.

                      فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

                                تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس

گروه دومی که از تقدیر گرایی در عرصه ی سیاست بهره می برند، حکام و دولتمردانی هستند که در صددند تا با استفاده از تقدیر، ناتوانی و بدکرداری خود را "لاپوشانی" نموده و وضعیت نابسامان جامعه را در قالب تقدیر گرایی و جبری گری توجیه نمایند.

در اسلام، "بنی امیه اولین گروه سیاسی بودند که از بحث اعتقادی، در راستای استحکام قدرت خود استفاده کردند...بنی امیه برای دوام، ثبات و محکم کردن پایه های قدرت خود به تغییر زیر ساخت اعتقادی لازم در ذهن مردم نیاز داشت. بهترین وسیله در این راستا تبیین نادرست و اشتباه از مساله سرنوشت بود"***

"...آنها{بنی امیه}، جداً از مسلک جبر طرفداری می کردند و طرفداران اختیار و آزادی بشر را به عنوان مخالفت با یک عقیده ی دینی می کشتند و یا به زندان می انداختند"... ****

...بعد از حادثه ی غمبار کربلا، یزید و عبیدالله بن زیاد، پیروزی خود در شهادت امام حسین (ع) را خواست خدا دانستند... "*****

با توجه به مباحث مطرح شده در بالا، می توان تصور نمود که حکومتهای دیکتاتوری در طول تاریخ، چه بهره هایی را از جبری گری و تقدیر گرایی برده اند. همچنین ذکر این نکته لازم است که حضور اندیشه ی جبری گری و تقدیر گرایی در حوزه ی سیاسی، به توجیه گری عافیت طلبی و بی عملی و مسوولیت ناشناسی در حوزه های سیاسی و اجتماعی می گردد.

                    چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند

                                   گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر

 

سوم: تقدیر گرایی به مثابه حتمی نگری

لب لباب تقدیرگرایی و جبری گری، "حتمی نگری" است. انسانی که به تقدیر و مشیت اعتقاد دارد، در واقع دنیا را به صورت دستگاهی می بیند که از قبل توسط نیروی فوق العاده یی برنامه ریزی شده و بدون اینکه اراده بشر، اجازه ی دخالت در آن را داشته باشد، به سویی که خدا، برایش برنامه ریزی کرده اند پیش می رود.

در این بینش، حرکت فوق، قابل چون و چرا نبوده و امکان ایجاد تغییر و دگرگونی در آن وجود ندارد. این نگره به گسترش دو حالت یاس و نا امیدی از یک سو و بی عملی از سوی دیگر می شود. در واقع انسانی که این حرکت را به سود خود نمی بیند چاره یی جز تسلیم در خود نمی بیند و چون رخداد های عالم را رخدادهایی از پیش تعیین شده می بیند، هرگونه عملی را بر تغییر در وضع موجود خود یا جهان بیهوده می انگارند.

                        در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

                                        کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد

 

چهارم:حتمی نگری به مثابه "مسوولیت ناپذیری"

انسان مدرن، انسانی مسوولیت پذیر است. در واقع همین مسوولیت پذیری اوست که این تمدن درخشان و این اختراعات بی نظیر را پدید آورده است. اما انسان تقدیر گرا، فردی فاقد مسوولیت است. در واقع او بهانه یی به عنوان تقدیر یا مشیت را در انبان استدالات خود دارد تا بدان وسیله بتواند، گناهان و عملکرد بد خود را بدان منتسب نموده و با برون فکنی اشتباهاتش و سر باز زدن از پذیرش آنها و انتسابشان به نیرویی بیرونی، امکان اصلاح را نیز از کف می دهد.

                           چون دور فلک یکسره بر منهج عدل است

                                              خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

 **دین و آزادی محمد حسین فهیم نیا / چاپ اول / زمستان 1384 / انتشارات جمکران / صفحه ی 30

***همان/ صفحه ی 26

****مرتضی مطهری / مجموعه ی آثار ج 1 / صفحه ی 375

*****فهیم نیا / صفحه ی بیست و هفت

دریافت نسخه PDF

  • سید حسن کاظم زاده