ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

1. وقتی که دیوارهای برلین فرو ریخت و شوروی متلاشی شد، غرب دیگر ضرورتی در ادامه سیاستهای اقتصادی کینز احساس نکرد. از اینرو سرمایه داری غربی به خشن ترین شکلی خودنمایی کرد و سیاستهای رفاه اجنماعی خود را کنار گذاشت. فقرا به حال خود رها شدند و دولت نسبت به بیکاری میلیون ها تن بی توجهی نمود.

ایالت متحده آمریکا در عصر قدرت گرفتن سوسیالیسم در جهان، با قدرتی مواجه بود که که می توانست موجودیت آنرا در تمامی جهان با چالش مواجه سازد. از همین رو بود که در برابر تمایل توده ها به سوسیالیسم از خود انعطاف نشان داد و اقتصاد کینز و سیاستهای رفاه اجتماعی را در پیش گرفت. اما پس از آنکه خطر رفع شد وضع به گونه ی خشن تری تغییر نمود.

من اطمینان دارم که اگر اقدامات آمریکا برای کنترل تمایلات مردم به سوسیالیسم از طریق اعمال سیاستهای کینزی در اقتصاد و برنامه های مک کارتی در عرصه فرهنگی نبود، اینک سوسیالیسم قادر بود تا کنترل تمامی جهان را در اختیار داشته باشد.

علاوه بر بی تدبیری سیاستمداران کمونیست در اتحاد جماهیری شوروی، آن چه گسترش سوسیالیسم در جهان را با مشکل جدی مواجه ساخت دسیسه کینز بود.

تمام آن سیاستهای رفاه اجتماعی و آن ناز و نوازش ها، یک مکانیزم تدافعی در برابر تمایلات طبقات محروم به سوسیالیسم بود و با فروپاشی اتحاد جماهیری شوروی، سرمایه داری مسلط بر آمریکا، حس کرد که حالا دیگر می تواند خود را از بار مالی این سیاستها برهاند. این احساس در زمان حاکمیت جمهوری خواهان(به ویژه ریگان) که نمایندگان جریان سرمایه داری هستند شدت و جدیت بیشتری به خود گرفت و تمامی آنچه را که از کینز به ارث رسیده بود را نابود نمود.

2. من هرگز به سوسیالیسم به عنوان یک ایده قدرت نگاه نکرده ام و با تبدیل آن به حاکمیت – مانند آنچه که در کوبا رخ داده است - مخالفم. من در نهایت سوسیالیسم را یک جنبش تاثیر گذار می دانم  که می توان از آن به عنوان اهرمی در برابر فزون خواهی های موجود در نظام های سرمایه داری بهره گرفت.

طبیعی است که در صورت غیبت یک جنبش نیرومند و تاثیرگذار سوسیالیستی، نظام سرمایه داری قادر خواهند بود تا طبقات محروم و بی پناه جامعه را در لابلای چرخهای خود خرد و نابود نماید.

این نکته با نگاهی به وضعیت طبقات پایین دست جامعه – اقتصاددانهای سرمایه داری این طبقات را به عنوان دهک های پایین جامعه می شناسند- در دهه نخست پس از سقوط اتحاد جماهیری شوروی روشن خواهد شد.

در آن دهه، سرمایه داری به دلیل عدم حضور رقیبی جدی با دست باز به لگدمال نمودن کارگران پرداخت و نسبت به سرنوشت آنها بی تفاوت بود اما یک دهه پس از سقوط سوسیالیسم روسی در جهان، و باز تولید اندیشه های چپ گرایانه و به قدرت رسیدن مجدد احزاب سوسیالیست در اروپا، آمریکای لاتین و همچنین سوء استفاده گروههای مسلمان از شکاف طبقاتی در جهان، آمریکا تصمیم به دخالت در مساله فقر نمود و اینک وضعیت – البته نه در آمریکا – به مراتب  از گذشته بهتر و مطلوب تر شده است.

در واقع ترس از بازگشت سوسیالیسم به ادبیات سیاسی جهان، و گره خودن آن با تروریسم است که آمریکا و دیگر سرمایه داری ها را ناگزیر به توجه بیشتری به فقرای  جهان ساخته و آنان را مجبور به حاتم بخشی کرده است.

3. آنچه که در محیط های کارگری ایران رخ داده، زاییده فقدان یک جنبش موثر سوسیالیستی به عنوان بخشی از جامعه مدنی است. در واقع اگر ما هم در ایران جنبش مستقل سوسیالیستی با اهداف دقیق سندیکالیستی داشتیم – مانند آنچه که در اروپا وجود دارد- می توانستیم از شرایط کاری مناسب تری برخوردار باشیم و موقعیت کارگران ایرانی تا این حد متزلزل نشود که کارفرما، از پرداخت حقوق به آنها سرباز بزند و دولت با استفاده از نیروهای انتظامی و امنیتی خود – به ویژه لباس شخصی ها- هر نوع حرکت اعتراضی در حوزه ی کارگری را با شدت و جدیت تمام سرکوب نماید.

اگر چنین جنبشی در ایران وجود داشت دولت مجبور می شد تا به جای فراموش نمودن ملت و واریز نمودن درآمدهای نفتی به جیب کشورهایی چون سوریه، ترکمنستان، ارمنستان، ونزوئلا، سریلانکا، و یا پرداختن به پروژه های پر دردسری چون انرژی هسته ای، از این درآمدها برای کاهش فاصله های طبقاتی و بهبود وضعیت معیشتی مردم استفاده کند.

در واقع علت بی توجهی دولت ایران نسبت به کسانی که در زیر خط فقر زندگی می کنند و سرکوبی تمامی حرکتهای اعتراضی و عدالت خواهانه (معلمان، کارگران و...)، همین فقدان جنبشی فراگیر و تاثیر گذار سوسیالیستی است. البته بخشی از بدنه جنبش دانشجویی در ایران، در سالهای اخیر، در جهت راه اندازی چنین جنبشی فعالیت نموده اند، اما این فعالیتها، به دلیل خود باختگی اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان در برابر اندیشه های لیبرال دموکراسی، عدم ارتباط موثر با کارگران، و اعمال خشونت از سوی حکومت نسبت به آنان – دستگیری، زندانی نمودن و اخراج بسیاری از دانشجویان- به توفیق چندانی دست نیافته ست.

تا چنین جنبشی در کشور ما تحقق نیابد، این زمینه وجود خواهد داشت که همواره بخشی از حاکمیت، با سر دادن شعار های شبه سوسیالیستی از جمله عدالت اجتماعی، و دادن وعده های پوچ و توخالی به طبقات محروم، آنان را به سود خود به پای صندوق های رای کشانده و با پخش پول و یارانه ها – گدا پروری- موقعیت خود را در قالب دولتی جدید حفظ نماید.

*این نوشته ای است قدیمی که مجددا در این وبلاگ منتشر می شود

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۵
  • سید حسن کاظم زاده

اواخر هفته گذشته* جدیدترین اثر داستانی مستور را خواندم. منصفانه بگویم "من گنجشک نیستم" آنگونه که باید و شاید مرا راضی نکرد. مقایسه این اثر با برخی از مجموعه داستانهای مستور نشانگر افتی نسبی در قلم وی می باشد.

البته شایان ذکر است که داستان های بلند مستور (آنچه که دیگران به اشتباه رمان می پندارند) با اینکه بطور مرتب تجدید چاپ می شوند، همسنگ هیچیک از مجموعه داستانهای او نیستند. این نکته، هم در باره ی "روی ماه خدا را ببوس" و هم "من گنجشک نیستم" صدق می کند.

دنیای داستانی مستور دنیای همگونی است و با خواندن یک مجموعه داستان از وی می توان به کلیت این جهان داستانی احاطه یافت.

مستور در داستان بلند "من گنجشک نیستم" حرف جدیدی نمیزند و این بار نیز به تکرار همان عناصر موجود در دیگر داستانهای خود مانند مرگ، عشق، زن (زن به عنوان موجوی مقدس)، خودکشی، سوال، جنون و... می پردازد.

مستور در این داستان دغدغه های ذهنی بیماری روانی پیرامون مرگ و عشق را روایت می کند. بیماری که به دلیل مواجهه با دو مرگ، دچار ترس جنون آمیزی از مرگ شده و کارش به بیمارستان روانی کشیده است.

پایان بندی داستان نیز از همان ویژگی پایان بندی "مستور"ی برخوردار است چنانکه ناگهان رهایی از مرگ هراسی با اشاره های مستی لایعقل در کافه ای در شهر رخ می دهد و نه رهنمودهای پیامبرگونه ی مردی الهی در گوشه خانقاهی دور افتاده یا مسجدی با گنبد زیبا و گلدسته های بلند.

*نوشته مربوط به سالها پیش می باشد

من گنجشک نیستم – مصطفی مستور – نشر مرکز- چاپ اول 1388 – 5000 نسخه – 1900 تومان

  • سید حسن کاظم زاده

...و بسیار دوستت دارم

گرم تر از آتشفشانهای فعال

عمیق تر از اصابتگاه شهاب سنگ ها

طولانی تر از خیال پردازی زندانیان

بسیار دوستت دارم...

بیش از گناهانم، دوستت دارم!...

آهای غریبه،

هرگاه که می خندی

لبریز می شوم از خوشبختی

چرا که به لبخند می شناسمت

آنگاه که می خندی

گلها می رویند

در دل صخره های کوهستانی

آنگاه که می خندی

زاد و ولد می کنند

ماهی های رنگارنگ اشتیاق

و رگهای درونم تسبیح می گویند...

  • سید حسن کاظم زاده

آینده ای نیست

و حال

مفقودی ابدی است

همه چیز بله همه چیز

رنگ گذشته را دارد

و حیف

که از فردا خبری نیست

ما بر گذشته مصلوب شده ایم

و هر جا که باشیم

سایه ی بلند گذشته بر سر ماست.

  • سید حسن کاظم زاده

در راه

وقتی که از سر کار بر می گردم

شعری می سرایم

غزلی شاید.

من ،

هر روز

با شعری تازه به خانه باز می گردم

  • سید حسن کاظم زاده

در میان واژگانی که مردم، هر روز و هر شب در زندگی و مکالمه های روزمره خود با "غرور" و "تکبر" و اطمینانی برآمده از جهل و تعصب بکار می برند یقین است و چقدر این واژه برای من واژه ای زشت و غیر قابل تحمل است.

برای من، "من یقین دارم" یعنی اینکه من دیگر نمی خواهم تلاشی بکنم و عقلم را به زحمت بیاندازم. من یقین دارم یعنی اینکه به انتها رسیده ام و با ژرف اندیشی تمام، همه جوانب را در نظر گرفته و نتیجه نهایی را به دست آورده ام پس نیازی ندارم که به کنکاش عقلانی دیگری روی آورم  لذا با خیالی راحت و اطمینان تام و تمام فعالیتهای عقلانی را برای جستجوی حقیقت به پایان میرسانم.

من یقین دارم یعنی اینکه دیگر نیازی نمی بینم که به تکاپوی فکری خود ادامه دهم و دیگر هیچ دلیل و برهانی بر من و یقینم سازگار نیست. یعنی اینکه من مغزم را ذهن را و عقلم را بر روی هرگونه فهم جدیدی و هر چیز جدید نامتعارف و محتمل دیگری بسته ام. یعنی آدم متعصبی هستم و اصلا اهل گفتگو نیستم و اگر به گفتگویی وارد شوم همچون فراعنه باورهای خود را بدیهی و حتا مستغنی از دلیل و برهان دانسته و دیگران از پیش، در برابر من محکوم به اشتباه و خطا هستند.

من یقین دارم یعنی اینکه دوست دارم که دیگران تنها شنونده باشند و من تنها گوینده باشم و بهترین تصوری که از دیگران دارم آن است  که به من گوش فرا دهند و در برابر و من و سخنان و باورهایم سر تسلیم و تایید تکان دهند.

یقین پایان گفتگو است و دیکتاتورها محصول یقین های خود و "ما" هستند. چه بهتر آنکه به جای یقین داشتن "حدس" بزنیم، "توافق" کنیم "ترجیح" دهیم  انتخاب کرده و یا "امیدوار" باشیم و تنها در این صورت است که به دیگران نیز حق خواهیم داد. و  هر لحظه خود را مورد مداقه قرار داده و در تکاپوی فکری جدیدی خواهیم بود.

  • سید حسن کاظم زاده

ای کاش،

می شد

در آخرین روز همین پاییز

که شاخه های درختان

خشکیده اند

و خش خش برگ ها

در لابلای باد سرد شبانگاهی

موسیقی ناب رفتن را می سرایند

و زمین

مشتاق برف زمستانی است

به انتها برسم

تمام شوم.

  • سید حسن کاظم زاده