ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "هرمنوتیک و سیاست"نوشته دکتر مهدی رهبری که در سال 1385 توسط کویر منتشر شده نوشته ام.

ما بر اساس "امکان" هایی که در اختیارمان قرار می گیرد "فهم" می کنیم.

*

هرمنوتیک به هیچ گزاره یقینی منجر نمی شود. تفاسیر مبتنی بر هرمنوتیک در حد تفاسیری "ذوقی" باقی می مانند و نتیجه ی عملی هرمنوتیک یک "آنارشیسم معرفتی" است.

*

هدف هرمنوتیک، وصول به روشی عملی بود که به درک صحیح معنای مندرج در متن بیانجامد اما هرچه پیش تر رفت به معنازدایی از متن منجر شد.

*

هدف هرمنوتیک، تبدیل شدن تاویل و تفسیر به یک علم تمام عیار همچون فیزیک و شیمی بود چنان که ما را در زمینه کشف و استخراج معنای مندرج در متن یاری دهند اما نتیجه عملی مجاهدت های هرمنوتیکی رسیدن به یک آنارشیسم معرفتی تمام عیار بود.

*

آیا میان مذهب و فرهنگی که مذهب در آن به وجود آمده رابطه ای هست؟ آیا اگر مذهب را از دامن فرهنگی که در آن متولد شده جدا کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به عبارت دیگر، آیا میان اسلام در عربستان، ایران  و انگلستان عینیت وجود دارد؟ طبیعی است که چنین نباشد چون خواست ها، پرسش ها، اولویت ها و... در هر فرهنگی متفاوت است لذا اسلام بر هر یک از این فرهنگ ها به شکلی دیگر جلوه می کند.

*

انسان "مفعول مطلق" است. انسان نیز همچون سنگ، کوه و درخت مفعول مطلق است. او هرگز نمی توان انتخاب کند و همواره مقهور چیزهایی است که در لابلای آنها قرار گرفته است. انسان هیچ بودی از خود ندارد آنچه که در جان انسان تل انبار شده در صورت رویارویی با "وضع" به فعلیت می رسد. در واقع آنچه که در بیرون قرار دارد امکان بروز و ظهور درونیات را می دهد. مساله اصلی اینجاست که استعداد های درونی هر یک از ما با چه وضعی مواجه شود.

*

تاریخ اندیشه نشان داده، آنها که به حقانیت خود اذعان داشته و برگرد جزم و یقینی گرد آمده اند، چگونه به تکفیر و تفسیق دیگران برآمده و کمر به قتل دیگران بستند. جنگ ها برپا نموده و دیگران را در شعله های آتش شکنجه سوزانده اند. پس، هر نوع یقینی موجد خشونتی است. و هر جزمی توجیه گر حاکمیتی استبدادی است و مانع زندگی صلح آمیز بشریت است.

*

ما در سایه سار هرمنوتیک گادامری است که می توانیم به یک پلورالیسم ناب و عملی در زندگی دست یابیم. پلورالیسمی که همه ی ما را از برج عاجی که در ان قرار گرفته ایم به زیر بکشد و همه ی ما را در برابر یکدیگر برابر قرار دهد. آنگاه است که ما شاهد تابش خورشید همزیستی مسالمت امیز خواهیم بود بدون آنکه کسی از ابنای بشر بر دیگری "تفرعن" ورزد.

*

ما در فهم چیزی، معنای درون آن را فهم نمی کنیم بلکه معنایی را به آن اعطاء می کنیم و نوع روش ما در فهم اشیاء، روی فهم ما از آنها اثر گذار است.

*

متن چیزی را به ما نمی دهد بلکه متن به انتظارات ما پاسخ می دهد.

*

تاکنون هیچ دانشی همچون هرمنوتیک به حیرت و سرگرانی و "تردید" بشر دامن نزده است. این دانش بود که انسان را از برج عاج تفرعنِ حقانیت به زیر کشید و زمینه تسامح و تساهل و روا داری را مهیا نمود و پایه های دموکراسی را تقویت کرد.

*

هرمنوتیک فلسفی به ما می گوید که فهم امری شخصی و غیرقابل انتقال است.

*

تو انتخاب می کنی و بادی بر غبغب می افکنی که یعنی این من بودم که انتخاب کردم اما حقیقت این است که تو انتخاب شده ای و انتخاب می شوی.

*

هرمنوتیک فلسفی تا آنجا پیش می رود که نمی تواند ملاکی ارایه دهد تا ما فهمی را بر فهمی دیگر، بر اساس منطقی قطعی "ترجیح" دهیم. لذا در نگره ی هرمنوتیک فلسفی، میان دو فهم متناقض از یک چیز تفاوتی وجود ندارد.

*

کودکی که متولد می شود از فهم عاری است. چرا؟ چون فاقد مهمترین عنصر فهم یعنی "پیشینه" است. کودک هر قدر که بزرگتر می شود پیشینه هایش زیادتر و عمیق تر می شود لذا شروع می کند بر اساس اندوخته هایش و آموخته هایش نقد و تحلیل نماید.

*

هرقدر که هرمنوتیک پیش تر رفته، فهم به جای آنکه قاعده مند شود قواعد را از کف داده و به حالت هنجار شکنانه و آنارشیستی درآمده است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۱
  • سید حسن کاظم زاده

هل عندک شکٌ أنک أحلى امرأةٍ فی الدنیا؟.

وأهم امرأةٍ فی الدنیا؟

هل عندک شک أنی حین عثرت علیک

ملکت مفاتیح الدنیا؟

هل عندک شک أنی حین لمست یدیک

تغیر تکوین الدنیا؟

هل عندک شک أن دخولک فی قلبی

هو أعظم یومٍ فی التاریخ

وأجمل خبرٍ فی الدنیا؟

نزار قبانی

آیا شک داری

که شیرین ترین زن دنیا هستی؟

آیا شک داری

که مهمترین زن دنیا هستی؟

آیا شک داری

که تمام کلیدهای دنیا

از آن توست؟

و آیا شک داری

نسبت به دگرگونی هستی،

آنگاه که دستانت را می گیرم

در میان دستانم؟

آیا شک داری

که بزرگترین روز تاریخ

روزی است که تو در قلب قدم نهادی؟

و این،

زیباترین خبر دنیا

در بزرگترین روز تاریخ است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۲
  • سید حسن کاظم زاده

پیرامون مجموعه داستان "دارند در می زنند"

خوب تقصیر نویسنده چیست که تو از اساس با هر لهجه ای مساله داری و فارسی صحبت کردن کسی با هر ته لهجه ای که باشد را نمی پسندی و همه ته لهجه ها به یک اندازه برایت کسالت بارند. مگر همه توی این مملکت مثل تو هستند که تا به جایی رسیدی رفتی دکتر و لهجه ات را عمل کردی؟

نویسنده ای آمده و با هزار خون دل خوردن، مجموعه داستانی را به لهجه ای غریب نوشته و دیالوگهایی خلق کرده که فهم آنها به دقت نظری بی نظیر نیاز دارد و در داستانهایش فضای فرهنگی نامانوسی خلق نموده و لابد منظوری داشته که تو از فهم آن عاجزی این چه اشکالی دارد؟ تو چرا حرص می خوری؟ تو هم دقت کن شاید بتوانی از متن لذت ببری.

مگر می شود کتابی چون "دارند در می زنند" نوشته "منیرالدین بیروتی" که دوستان و همکارانش، در روزنامه های مختلف، با آب و تاب معرفی و ارزیابی کرده و همه را به خریدن و خواندش تشویق نموده اند اینقدرها که تو فکر می کنی بد و ضعیف باشد؟

تقصیر نویسنده چیست که تو با هزار و یک امید و تحت تاثیر همین نوشته هایی که در صفحه ادبی روزنامه ها خوانده ای، کتاب را خریده ای، اما تنها اولین داستان این مجموعه بوده که توانسته تا حدودی - و فقط تا حدودی نظرت را جلب کند و همدلی ات را بر انگیزاند - درست مانند برخی از آلبوم های موسیقی که تنها TRACK اولشان ارزش شنیدن را دارد .

 اصلا به تو چه که نویسنده این مجموعه داستان، برای اینکه داستانی مد روزتر نوشته باشد- و نقش خواننده را پر رنگ تر کنند- آنقدر مبهم نویسی کرده که خواندن کتابش بیشتر به شکنجه شبیه است تا مطالعه. (به قول فرامرز قریبیان در فیلم ترن: کبریت ایرانی اینقدر بی خطره که اصلا روشن نمی شه)

لهجه لهجه است دیگر وقتی کسانی می توانند بدان لهجه صحبت کنند حنما کسانی هم پبدا می شوند تا آن را بخوانند ولو اینکه جای فعل و فاعل و قید و صفت و هر چیز دیگری در آن عوض شده باشد.

اصلا نمی دانم که آیا واقعا خواندن این مجموعه داستان که صدها نفر جز تو هم آنرا خوانده و دم نزده اند آنقدر حوصله را سر می برد که آنرا با تمامی قدرت به گوشه اتاق پرتاب می کنی و چند روز بعد هم لعنتی به شیطان می فرستی و کتاب را بر می داری و دوباره سعی تلاش می کنی که بخوانی اش و شرش را بکنی و در طبقه ی کتاب های خوانده شده کتابخانه ات جای دهی ولی هنوز چند صفحه ای از کتاب را نخوانده باز احساس عجز به سراغت می آید. باز هم عاجز می شوی. و حال مانده ای با کتابی که خواندنش به نیمه رسیده چه کنی. در کدام طبقه بگذاری اش: خوانده شده ها و یا خوانده نشده ها.

دارند در می زنند(مجموعه داستان)/ منیرالدین بیروتی / انتشارات ققنوس / چاپ اول 1386/ 1650 نسخه/ 1700تومان

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۵
  • سید حسن کاظم زاده

این نوشتار، بخشی از پاسخی است که به نامه یک دوست داده ام.

... اما در مورد آن حقوق، که دیگران از تو ضایع نموده بودند و یک یک بدانها اشاره نموده بودی تو را سفارش می کنم به آنچه که ائمه ی بزرگوارمان برای ما به ارث نهاده اند و ما ملزم به اطاعت از ایشان هستیم. به ویژه توجه خالص به امام مظلوم و محروم، حضرت سجاد(ع) که خواندن نیایش های او قلوب خواب رفته ی ما را بیدار خواهد نمود. امام در فرازی از صحیفه سجادیه می فرماید:

"اللهم انی اعتذر الیک ... من مسیء اعتذر الیَّ فلم اعذره..."

"بار خدایا! من از درگاه تو پوزش می خواهم...اگر بدکرداری از کردار بد خود پوزش خواسته و نپذیرفته ام..."

درباره این فراز از صحیفه سجادیه باید گفت کمتر کسی است که حقی بر گردن دیگران یا دیگران حقی بر گردن او نداشته باشد. بالطبع اگر هر یک از ما بدون جبران این حقوق بمیریم آنچه که از حقوق دیگران زایل نموده ایم، وبال گردن ما خواهد بود و ما را در محضر حضرت حق تعالی شرمسار خواهد نمود.

برای رفع گرفتاری های ناشی از حقوقی که از بین برده ایم، راه های مختلفی وجود دارد که می توانیم با تمسک بدان ها، از گرفتاری های اخروی خود بکاهیم.

به عنوان نمونه می توان عباداتی را از سوی صاحبان حق انجام دهیم و یا در صورت عدم دسترسی به صاحب حق از سوی او صدقه داده یا انفاق کنیم.

همچنین می توانیم در صورت دسترسی، از شخص صاحب حق طلب حلالیت کنیم  و ضرر و زیان آنها را آنگونه که دلخواهشان باشد جبران کنیم.

آنچه که از نیایش امام برمی آید آن است که اگرچه عذرخواهی و حلالیت طلبی واجب است اما بخشش فرد خاطی، توسط صاحب حق نیز واجب است.

اگر شخصی خطاکار از ما حلالیت طلبید اما کینه و عداوت مانع از بخشش و عفو او شد، خودمان بدهکار حضرت حق تعالی خواهیم بود و باید نسبت به این عمل توبه نموده و از درگاهش عذرخواهی نماییم.

پس وای بر ما که عذر دیگران را نمی پذیریم و توقع داریم که خدای تعالی از خطاهای ما درگذرد و عذر ما را بپذیرد.

اگر این فراز از صحیفه را در کنار فراز دیگری از این کتاب سترگ در نیایش سی و نهم بگذاریم شاهد یکی از شکوهمندترین آموزه های اخلاقی در مکتب شیعی خواهیم بود:

"بارخدایا، از هر بنده ای اگر به من ناروایی رسیده که تو بر او حرام کرده ای، یا آبرویی از من برده است که تو او را از آن بازداشته ای، پس با مظلمه من مرده یا زنده است اما حق من نزد او برجاست، او را با ستمی که به من کرده، بیامرز و از حقی که از من برده، درگذر و او را بر آنچه با من کرده است، سرزنش مکن و برای آنچه با من انجام داده، رسوا مگردان... و به جای گذشت من از آنان، گذشت خود را از من، جایگزین فرما و به جای دعای من برای آنان، رحمتت را به من ارزانی دار تا هر یک از ما به فضل تو، نیک بخت شویم و با احسان تو رهایی یابیم."

در این کلمات می توانیم به وضوح بزرگواری امام(علیه السلام) را مشاهده کنیم. امام، که ما موظف به اطاعت و پیروی از وی هستیم، در این فراز از نیایش خود نه تنها از حقوق خود می گذرد و ضایع کنندگان حق خود را، هر چه که باشد عفو می نماید، بلکه از درگاه پروردگارش التماس می کند تا کسانی را که بر او ستم نموده اند را عفو کند و درصدد است از این طریق بخشش باری تعالی را به دست آورد.

از این بحث چند نتیجه عاید می شود:

1. نپذیرفتن عذرخواهی دیگران گناه است و ما موظف به پذیرش عذرخواهی دیگران هستیم.

2. کسی که دیگری را نمی بخشد نباید توقع بخشش از خدای تعالی را داشته باشد.

3. اگر می خواهی از موهبت بخشش پروردگار منتفع شوی، باید از روی قلب و نه از روی زبان، از محضرش بخواهی که از گناه دیگران در حق تو درگذرد...

4. یکی از عالی ترین سجایای اخلاقی بخشش دیگران حتا بدون عذرخواهی و طلب رحمت نمودن برای آنان از خدای تعالی است.

حال با توجه به سخنان امام، از تو می خواهم، که تا این حد بر حقوق خود پافشاری نکن و آنچه که از تو از میان رفته را وسیله معامله با خدایت کن تا رضایتش را به دست آوری. زنهار، حق ات موجب تسلط شیطان بر تو نشود و تو را هلاک نسازد...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۹
  • سید حسن کاظم زاده

... آه، ای محبوب من

آن قطره ی اشک

که در میانه آن شب زمستانی

از چشمانم جاری شد

پیش درآمد هق هقی بود

که امشب

امانم را بریده

و حنجره ی متورم شده از بغضم را

مجروح ساخته است...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷
  • سید حسن کاظم زاده

این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "در پی معنا" اثر "از شاهد قدسی تا شاهد بازاری" نوشته دکتر سعید حجاریان که در سال 1380 توسط انتشارات طرح نو منتشر شده نوشته ام.

حماسه عاشورا، محصول برخورد و مواجهه ی دو چیز بود: "واقعیتِ مذموم" ولی "مسلط" و "حقیقت مطلوب" اما "مغفول". آنچه که در عاشورا رخ داد برای دستیابی به حکومتی دنیوی نبود-البته چنین تلاشی نیز مذموم نیست- چرا که قیام عاشورا از ابتدا محکوم به شکست بود. این قیام برای آن رخ داد که منبعی عظیم برای فیضان عدالت طلبی تاسیس کند که تا همیشه ی تاریخ، حقیقت طلبانِ آزادی خواه را، از سرچشمه های خود سیراب نماید و به نمونه و الگویی از "بودن" برای همه آزادگان جهان تبدیل شود. اگر حسین(ع) در عاشورا به پیروزی می رسید و حکومتی تاسیس می کرد مانند پدرش علی -ع- که در عرض 5 سال درگیر سه جنگ بزرگ شد. تلاش او در تربیت یک ملت تقریبا بی نتیجه بود و آنها که به علی اقتدا کردند در عاشورا تیغ بر حلقوم فرزندان علی نهادند. اما حرکت حسین حرکتی پرثمرتر بود چون همواره به عنوان حقیقتی مطلوب در تاریخ باقی ماند.

*

جوامع دیکتاتوری ویژگی هایی دارند که از آن جمله می توان به عدم تفکیک حوزه عمومی و خصوصی، عدم تفکیک قوا، نبود آزادی بیان و قلم و عقیده، عدم آزادی احزاب و... اشاره نمود. در چنین جوامعی جوامعی است که سیاست ورزی امری ممتنع است. آنچه که در نظام های دیکتاتوری به عنوان سیاست ورزی جریان دارد مبارزه با نظام حاکمه است.

*

غرب، اگر در حوزه تمدنی خود باقی می ماند مشکلی نبود اما اینطور نشد. غرب به حوزه تمدنی خود اکتفاء نکرد و تاریخ جدید غرب تاریخ تهاجم به "دیگری" است.

*

مرعوب شدن در برابر غرب ما را بر آن داشته که برداشتی علمانی از اسلام (قرائت سر سید احمدخان) داشته باشیم و یا به دینی حداقلی باور کنیم.

*

روشنفکران در مواجهه با دین از دو رویکرد برخوردارند: اول آنها که می خواهند با فروکاستن دین به شیری بی یال و دم و اشکم، دین را برای خود حفظ کنند و دوم آنهایی هستند دین را مزاحم زمانه خود می دانند.

*

در تفکر دینی، سعادت دنیوی عبارتی متضاد است. هرگاه سخن از سعادت است مراد همان سعادت اخروی است و دنیا جایگاه سعادت نیست. دنیا دار تزاحم و کثرت است و در تزاحم و کثرت سعادت رخ نمی دهد.

*

در اندیشه اسلامی، " بداء" محصول نگره ی رحمت خداوند است. خداوند به بشر در مواردی خاص تخفیفی خاص می دهد و این بداء است.

*

هزاره گرایی، محصول اعتقاد به موعودی است که توانایی تبدیل زمین به بهشت را دارد.

*

روایت سنت اگوستین از "زمان- روند" روایتی کاملاً ناامید کننده است.

*

تقسیم افراد به خودی و غیرخودی، باور به فلسفه تاریخ، فردستیزی و جامعه گرایی از ابزارهای تبدیل یک ایده به منبع دیکتاتوری است.

*

در نگره های آخرالزمانی، جایی برای دلخوشی باقی نمی ماند. در این نوع نگره ها، جهان و آینده آنقدر مخوف جلوه دادهمی شود تا ضرورت پیدایش یک منجی احساس شود. احساسی که موجب تداوم ارتزاق در مشایخ دینی را فراهم می سازد.

*

انقطاع وحی به معنای بی نیازی بشر به وحی نیست. و اصلاً وحی به ما هو وحی منقطع نشده بلکه نبوت ختم یافته و وحی همچون باران در حال بارش است. تصور جهان بدون وحی تصوری دهشتناک است. وحی، رابطه ی میان جهان "ملکوت" با جهان "ناسوت" است و مگر انقطاع این دو جهان قابل تصور است؟

*

حجاریان، علاقه فراوانی دارد تا تفسیری لویاتانی از ولایت مطلقه فقیه ارایه دهد.

*

ولایت با وکالت تفاوت دارد. وکیل صرفاً نماینده است اما "ولی" صاحب اختیار کسی است که فاقد قدرت تمیز و تشخیص است و از خود اختیاری ندارد.

*

دولت یک مفهومِ مدرن، با کارکردی مدرن است. ما نمی توانیم مفهومی مدرن را بگیریم و آنرا از معنا و محتوای اصلی اش خالی کنیم و با چیزی نامانوس پر کنیم و مدعی شویم که باز دولت داریم. این مثل شیری است که شکارش کنی، پوستش را پر کنی از چیزی دیگر و مدعی شوی این شیر همان شیر است. فرق دولت با گروه ها در این است که گروه ها مقاصد خاص دارند. مخاطبان خاص دارند. تامین منافع و نیازهای گروه های خاص را د نظر دارند اما دولت امری عام است. دولتی که "بخشی" و "گروهی" عمل می کند نمی تواند ادعای دولت بودن نماید.

*

جزم، ریشه ی هر خشونتی است. دین نیز امری جزمی است. پس دین ذاتا زمینه بروز خشونت را دارد. -البته خشونت صرفاً اختصاص به دین ندارد- اگر دین، که زمینه بروز خشونت را دارد با دولت همنشین باشد زمینه بروز خشونت، قطعی تر و حتمی تر خواهد بود.

*

حق، امری اعتباری و قراردادی است. حق، از تلقی عموم مردم-عرف- نشات می گیرد و مردم آنرا قرارداد می کنند. عدالت نیز رسیدن هر کس به حقی است که قبلاً قرارداد شده است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۶
  • سید حسن کاظم زاده

این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "در پی معنا" اثر "تامس نیگل" ترجمه سعید ناجی و مهدی معین زاده به ویراستاری استاد مصطفی ملکیان که در سال 1384 توسط انتشارات هرمس منتشر شده است نوشته ام.

انسان، اسیر ذهنیات خویش است و قادر نیست مستقلاً چیزی را فهم کند. ذهنیات هر فردی و محتوای ذهن هر کسی، متفاوت با ذهنیت دیگری است. و اگر تن به مشهورات ندهیم، هیچ دو نظری یکسان نخواهد بود هرچند ممکن است تشابهاتی نیز داشته باشد.

*

میان اینکه بگویی "چیزی در خارج از ذهن ما نیست" یا "اگر هم هست قابل فهم نیست" یا "اگر هم قابل فهم باشد ملاکی برای اثبات صحت آن نداریم" که فهم خود را به آن ارایه دهیم تا از صحت آن آگاه شویم چه تفاوتی وجود دارد؟

*

چهان به این گونه نیست بلکه این ذهن ماست که انرا بدین گونه به ما نمایش می دهد. اگر ما حواس دیگری داشتیم درک دیگری از جهان داشتیم. و بالاتر از آن جهان دیگری نیز داشتیم. ابزارهای ادراکی و احساسی ما علی رقم تشابهاتی که دارند یکسان نیستند و تولیدات یکسانی هم ندارد.

*

همه چیز به شدت جدلی الطرفین است.

*

"حواسِ" ما یکسان نیست. در ضمن علایق ما نیز متفاوت است این تفاوت موجب تفاوت در ورودی ها می گردد و همچنین در خروجی های ما نیز موثر است.

*

هر چیز بر اساس قدرت و ضعف قوای ذهنی هر یک از ما به نحوه منحصر به فردی بر ذهن ما جلوه گری می کند.

*

انتظارات متفاوت، حس متفاوت، علایق متفاوت و "وضع" ما(چشم انداز و جایی که بدان پرتاب شده ایم و اختیاری در انتخاب آن نداشتیم،) متفاوت است.

*

از هر منظری که به یک چیز بنگرید چیزی جدید و متفاوت خواهید دید.

*

آیا ذهن ما در مقام اخذ ورودی ها، یکسان است؟ آیا قدرتِ پردازش ما یکسان است؟ ایا ما الزاما باید خروجی مشترکی داشته باشیم؟ آیا پیشفرض ها و مقبولات قبلی ما، در ورودی های ما موثر است و می تواند بر روی پردازش های ذهنی ما اثر بگذارد؟

*

انسان، ملاک همه چیز است.

*

آیا فهم یک چیز با اثبات وجود آن یکی است؟ اینکه بر من ثابت شود من در دهان دندان دارم دندان را فهم کرده ام؟

*

هر چیزی برای هر ذهنی نمود و جلوه ای منحصر به فرد دارد.

*

شاید ذهن ما بتواند تصادفاً جهان خارج از خودش را آنگونه که "هست" فهم کند اما آیا ما ملاک و معیاری داریم که با استناد بدان مطمئن شویم که آن را فهم کرده ایم؟ یا باید به این نکته اکتفاء کنیم که درک هر انسانی از امر خارج از ذهن، ناشی از تجارب ذهنی کاملا فردی و منحصر به فرد است؟

*

ممکن است مشابهت هایی وجود داشته باشد اما ما ملاک و معیاری برای اثبات آن نداریم. ملاک های ما کاملاً فردی و منحصر به فرد است.

*

فراموش نکنیم که ذهن ما فهمی از هر لغت دارد و ما با این لغت ها با خودمان در ارتباطیم و حتا بالاتر از آن، به واسطه این لغات که به شدت منحصر به فرد هستند می اندیشیم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۰
  • سید حسن کاظم زاده