ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

مرکز بررسی کتاب

ناسوت|Nasoot

سید حسن کاظم زاده
راهنمای کتابخوانی

بالانوشت:

این نوشته، متن پیاده شده ی سخنانی است که طی جلسات مختلف ارایه و پس از مدتی جمع آوری و به این صورت آماده شده است.

سید حسن کاظم‌زاده


عجزِ ذاتیِ عقلِ بشری، در مواجهه با مائده هایِ آسمانی

 

بطور قطع، همه ما در طول زندگانیِ خود، صفحاتی از یک کتاب را ورق زده، و یا در نمایشگاه‌هایِ مختلف، شاهد آثار بسیار زیبای هنری بوده ایم. و بطور حتم، ذهنمان، ناخودآگاه به تکاپو افتاده‌ تا به معناهای مندرج در متن دست یافته، و آنها را فهم نماید.

اما، آیا تاکنون خود را در معرضِ این پرسشِ بنیادین قرارداده‌اید، که تا چه حد به معنایِ حقیقیِ مندرج در متن نزدیک شده و یا نیتی که مؤلف، در هنگام خلق اثری در ذهن داشته را فهم نموده‌ایم؟ و آیا آن چیزی که ما از "متن" یا "اثر" فهم نموده‌ایم، همان چیزی است که در متن مندرج بوده و مؤلف در ذهن خود آنرا مد نظر قرار داده و درصدد انتقالش در قالب عبارات، کلمات، نوشته‌ها و آثار هنری به ما به عنوان مخاطب بوده است؟ و آیا اصلا امکان انطباق ذهن بشری با "معنای مندرج در متن" ممکن است یا فهم متن مدعایی بیش نیست؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۱
  • سید حسن کاظم زاده

أرید أن أحبک..

قبل أن یصدر مرسومٌ فاشستی

وأرید أن أتناول فنجاناً من القهوة معک..

وأرید أن أجلس معک.. لدقیقتین

قبل أن تسحب الشرطة السریة من تحتنا الکراسی..

وأرید أن أعانقک..

قبل أن یلقوا القبض على فمی.. وذراعی

وأرید أن أبکی بین یدیک

قبل أن یفرضوا ضریبةً جمرکیةً

على دموعی...

نزار قبانی

برگزیدم

عشقت را

پیش از صدور دستورات فاشیستی.

و دوست دارم

فنجانی قهوه بنوشم

با تو.

و دوست دارم،

در کنار هم بنشینیم

به اندازه دو دقیقه

پیش از آنکه، پلیس مخفی

سر برآرد از زیر صندلی هایمان.

دوست دارم

در آغوشت بگیرم

پیش آنکه زنجیر شود گردنم و دستانم

و دوست دارم

گریستن در آغوشت را

پیش از آنکه مالیاتی بسته شود

بر اشک هایم...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۷
  • سید حسن کاظم زاده

کل شیءٍ یا سیدتی

دخل فی (الکوما)

فالأقمار الصناعیة

إنتصرت على قمر الشعراء

والحاسبات الالکترونیة

تفوقت على نشید الإنشاد..

وبابلو نیرودا...

نزار قبانی

بانوی من

همه چیز به کما رفته

و ماهواره ها

بر ماهِ شاعران پیروز شده اند

و ماشین حساب ها

پیروز شده اند

به ترانه ی آوازه خوان ها

پیروز شده اند

بر پاپلو نرودا...

  • سید حسن کاظم زاده

سیدتی فی هذا الدفتر

تجدین الوف الکلمات

الابیض منها و ... والاحمر

الازرق منها و ... والاصفر

لکِنَّکِ ... یاقمر الاخضر

احلی من کل الکلمات

اکبر من کل الکلمات...

نزار قبانی

بانوی من

در این دفتر شعر

هزاران کلمه می یابی

برخی سپید... و برخی سرخ

برخی آبی ... و برخی مشکی

اما تو،

ای ماهِ سبزِ من

شیرین تر از هر واژه ای

بزرگتر از هر کلمه ای...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۳
  • سید حسن کاظم زاده

بالا نوشت:

این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "مارکس و آزادی"نوشته تری ایگلتون نوشته ام.

در ایران، شاید به ظاهر تغییری در شکل تولید رخ داده باشد اما این تغییر، تنها در لایه های ظاهری اتفاق افتاده وگرنه تفاوتی میان روابط تولید از دوران قاجار تاکنون مشاهده نمی شود. و اقتصاد، شکلی جدید از تیول داری است.

*

آنجا که به جای اصالت دادن به فرد، به چیزی موهوم به نام جامعه اصالت و اولویت داده می شود دیکتاتوری در قرینه است.

*

ما در "وضع" محقق می شویم و وضع شرایطی است که ما را در بر گرفته و رقم می زند.

*

جامعه توده وار جامعه ای در معرض دیکتاتوری است.

*

سوسیالیسمی که از مناسبات یک جامعه لیبرال سرمایه داری بیرون می آید با سوسیالیسمی که از جامعه ای فئودال بیرون می آید در هدف، روش و ابزارها تفاوتی بنیادین دارد. خودآگاهی طبقاتی که منبع بزرگ حرکت های کارگری و سوسیالیستی است تنها در جامعه ی سرمایه داری که از حداقل آزادی های مدنی برخوردار است شکل می گیرد.

*

"کار"ی که به خاطر کسب ثروت یا به دست آوردن هزینه زندگی انجام می شود بردگی است. کار چیزی است که برای به فعلیت درآمدن قوای درونی و استعداد هایمان انجام شود.

*

تنها در جامعه ای بورژوازی است که باغ از باغ بودن در می آید و به کالا و سرمایه تبدیل می گردد و ورزش به جای فعالیتی برای سلامتی بیشتر، به فعالیتی اقتصادی فروکاسته می شود.

*

... جوهره ی دموکراسی، نه تعدد انتخابات برگزار شده، که آزادی است. و مراد از آزادی، آزادیِ مخالف منتقد است و اگر در شرایطی غیر دموکراتیک هزار انتخابات هم برگزار شود نمی توان دولت برآمده از آن را دولتی دموکراتیک دانست.

*

انسان در جامعه ی سرمایه داری، عینکی بر چشم دارد که همه چیز را از ورای آن کالا می بیند و با همه چیز و همه کس، مراوده ای کالایی دارد.

*

امروز انسان بودن ما زیر سوال رفته و جای خود را به کارمند و کارگر و قصاب و ... بودن داده است.

*

همه چیز در جامعه ی بورژوازی، به شدت اقتصادی می شود. سلامت را نگاه کنید که چگونه به ابزاری برای تجارت و سود آوری تبدیل شده است.

*

سرمایه داری، انسان، طبیعت و روابط انسانی را از این منظر که باید مفید و سود آور باشند می نگرد و اینگونه آنها را به غیر خودشان تبدیل می کند. باغ از ابتدا ابزار تفرج و ارتزاق بود ولی حالا تبدیل به کالایی سودآور شده که در هر دست چرخیدنش در بازار بدون در نظرگرفتن تفرج گاه بودن و یا میوه هایش، سودی هنگفت را به طرفین معامله می رساند. همچنین خانه به جای آنکه محل عیش و آرامش باشد تبدیل به کالایی سرمایه ای شده و ارزش مبادله ای پیدا کرده است. مارکس درصدد است تا با الغای سرمایه داری، چنین وضعی را دگرگون سازد.

*

جنبش های دهقانی در آمریکای لاتین و آسیای شرقی، جنبش هایی اصالتا سوسیالیست نیستند. آنها یا داری رنگ و لعاب کمونیستی بودند و یا تحت تاثیر امپریالیسم روسی پدید آمدند.

*

آنها که تاریخ ناشناسانه به دنبال "جهش تاریخی" بودند بزرگترین دیکتاتوری ها را ساختند. آنها بودند که کاغذ دیواری سوسیالیسم را بر دیواره ی دیکتاتوری های خود کشیدند. هدف آنها صرفا حکومت کردن بود از همین رو طاقت صبر کردن نداشتند. آنها از سوسیالیسم، طبقه کارگر و... صرفا استفاده ای ابزاری کردند و آن واژگان را تفسیر به رای و مصادره به مطلوب نمودند.

*

در زمان رکود اقتصادی اخیر آمریکا،شاهد خیزش جنبش هایی چون 99 درصد یا وال استریت بودیم. این جنبش ها، هرچند حالتی ادواری دارند اما در نهایت، نفس سرمایه داری را به شماره خواهند انداخت.

*

سوسیالیسم اندیشه ای پساسرمایه دارانه است وضعی است که پس از لیبرال سرمایه داری آمده و آلترناتیو آن است اما با ارزش های آن بیگانه نیست.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۶
  • سید حسن کاظم زاده

بالانوشت:

این نوشتار، متن پیاده شده سخنانی است که در تابستان سال گذشته، در جمعی صمیمی از دوستان همفکر ارایه شده و طبیعی است که بنا به شرایط موجود، بخش هایی از آن ، کوتاه شده است.

مقدمتا عرض می کنم که متاسفانه شرایط فکری جامعه ما به سویی رفته که در ظاهر، مذهب، تنها نیرویی است که در مقابل فمنیسم قرار دارد. لذا هرگونه انتقاد از فمنیسم و قرائت رایج از آن، موجب قرار گرفتن در دسته مخالفان مذهبی فمینیسم خواهد بود.

مساله زن از منظر دین و حاکمیت در ایران، پاسخ هایی دارد که در بحث امروز ما نمی گنجد و امید که در فرصتی دیگر، بتوان به آنها پرداخت. اما به نظر من، از ابعاد دیگری نیز می توان به مساله فمینیسم نگریست:

1. یکی از آفات فمینیسم این است که داعیان آن، آنقدر آن را خاص می کنند که عملا از دسترس بخش قابل توجهی از زنان خارج می شود. حال آنکه اندیشه ای تاثیرگذار و قادر به بسیج نمودن توده هاست که بتواند بخش قابل توجهی از مردم را پوشش دهد. اینکه ما دقیقا قرائتی سوئدی و لائیک از فمینسیم ارایه دهیم علاوه بر برانگیختن حساسیت ها نسبت به آن، هزینه دست یابی به آن را افزایش داده و از سوی اکثریت جامعه پس زده خواهد شد.

2. یکی دیگر از آفات این است که مرد را الگو قرار می دهد و سعی دارد که زن را بر اساس این الگوی مردانه سامان داده و صورت بندی کند. این، به معنای تبدیل زن به مرد و جدا نمودن او از ساختار زنانه است. این یک نوع از خود بیگانگی و الینه شدن یک جنسیت در جنسیت دیگر است.

به نظر من، آنچه که زنان بیش از پیش بدان نیازمندند نه ادغام در جنسیت و شخصیتی مردانه، بلکه به رسمیت شناخته شدن در قالبی زنانه است.

3. انسان در جامعه بورژوازی و حاکمیت های لیبرال سرمایه داری  - که شکل ناقص و عجیبی از آن در ایران نیز حضور دارد- به کالا تبدیل می شود. این هم شامل زن و هم شامل مرد می شود. حال در این شرایط چه گلی بر سر مردان زده شده که بر سر زنان زده نشده باشد.

4. برای پرداختن به مساله زن و زنانگی ابتدا باید شرایطی را که انسان را به کالا بدل نموده برداشت و آنگاه است که مساله فمنیسم خود به خود حل و فصل می گردد.

حل مساله زن در جامعه ی سرمایه داری ناممکن است و هر فعالیتی که در این راه تحقق پذیرد منجر به بردگی مضاعف زنان در جامعه خواهد بود. این مانند آن است که زنان را از چاله تفکرات سنتی درآوریم و در چاه بیافکنیم که انتهایش تبدیل زن به کالا و برده برای سرمایه داری می باشد...

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۳
  • سید حسن کاظم زاده

بالا نوشت:

این سطور بخش های قابل انتشار مطالبی است که بر حاشیه کتاب "مارکس و آزادی"نوشته تری ایگلتون نوشته ام.

 

زبان یک نشانه است. یک دال است و دال و مدلول یکی نیستند یکسان نیستند و ذهن هرگز با عین در عینیت نخواهد بود و همواره میان آن دو فاصله است فراتر یا فروتر.

*

"سوسیالیم"، مکتب، مرام و اندیشه و تلاشی "پساکاپیتالیستی" و "پسالیبرال سرمایه داری" است. این اندیشه آنگونه که باید در جامعه های "پیشا سرمایه داری" تحقق نخواهد یافت بلکه تجربه تاریخی موجود گویای این نکته می باشد که تحقق سوسیالیسم در جامعه بی بهره از صنعت و سرمایه داری به فاجعه ای غیر قابل جبران بدل خواهد شد و قربانیان این فاجعه از سویی ملتها و از سویی دیگر خود سوسیالیسم خواهد بود چرا که هیچ چیز برای موجودیت سوسیالیسم هولناک تر از سوسیالیسمی نیم بند، تکه پاره و تعدیل شده نیست.

*

از سویی دیگر برای تحقق سوسیالیسم – آنگونه که ترسیم شده- نیازمند حداقلی از آزاد های سیاسی هستیم. بدون شک چنین امکانی همچون تاسیس سندیکا ها و سازمان دهی احزاب کمونیستی تنها در جامعه ای لیبرال سرمایه داری امکان پذیر بوده به عنوان مبارزه مقدماتی برای تحقق شرایط مبارزاتی عنوان نمود.  و مبارزه برای تحقق آزادی مقدمه ای است برای مبارزه برای به دست آوردن برابری گرچه این با آموزه اصیل مارکس در تضاد است.

*

در نظام سرمایه داری لیبرال، اصالت با سود است و این همه چیز از جمله طبیعت و انسان را به کالاهای قابل مبادله و ابزاری برای تولید تبدیل می کند. خانه دیگر نه محل عیش وآرامش بلکه تبدیل به کالای سرمایه ای می گردد و خودرو نه وسیله ای برای آمده و شد بلکه به کالایی قابل مبادله بدل می گردد. و انسانها چنان در باشگاه های ورزشی خرید و فروش می شوند که گویی نظام برده داری دوباره احیاء شده است. مارکس درصدد است تا با الغای مالکیت از تبدیل شدن انسان به کالا جلوگیری کند و تنها در این شرایط است که انسان قادر است هستی حقیقی خود را به فعل تبدیل نماید.

*

حق یا ناحق بودن اندیشه مساله ای استدلالی نیست بلکه مساله ای تاریخی است. ما باید حق و ناحق بودن اندیشه ها را بر اساس آنچه که در واقعیت و در عمل از خود بروز داده مورد سنجه و ارزیابی قرار دهیم.

*

سوسیالیسمی که از مناسبات یک جامعه لیبرال سرمایه داری بیرون می آید با سوسیالیسمی که از مناسبات یک جامعه فئودال و عقب مانده بیرون می آید در هدف، روش و ابزارها تفاوتهای زیادی وجود دارد.

*

شاید در جامعه ای عقب مانده سوسیالیسم صرفا به عنوان یک تئوری صرف عدالت یا نیرویی رهایی بخش مد نظر قرار گیرد اما خود آگاهی طبقاتی که منبع بزرگ حرکتهای کارگری بوده تنها در یک جامعه سرمایه داری لیبرال که حداقلی از آزادی نیز برخوردار است به وجود می آید و می تواند به معنای حقیقی کلمه رهگشا باشد.

*

من به ذات باور ندارم. باور ندارم که چیستی پیش از هستی شکل یافته  است. باور ندارم که چیستی بر هستی تقدم و اولویت دارد. این باور به من کمک خواهد کرد تا انسان را موجودی مسئول بدانم. موجودی مسئول در برابر خود و آزاد و مختار در انتخاب یک ذات و چیستی برای خودش.

*

حق یا ناحق بودن اندیشه، امری استدلالی نیست بلکه مساله ای تاریخی است. و ما ناگزیریم تا حقانیت اندیشه ها را با توجه به انچه که در واقعیت از خود بروز داده اند بسنجیم.

*

تاریخ انسان، تاریخ وارهاندن خود از وضع موجود برای ساخت وضعی مطلوب است. و در این بین امر مقدس گرچه در ابتدا حرکتی به سوی تغییر بود اما در ادامه با تبدیل شدن به سنت، بزرگترین مانع دگرگونی و تغییر شد.

*

وقتی که "کار" به دو بخش "فکری" و "یدی"  تقسیم می شود گروهی پیدا می شوند که مستقل از ضروریات مادی می اندیشند لذا آگاهی خود را از جهان می رهانند و به تکویل نظریه های فرامادی می پردازند.

*

از نظر مارکس، ایده محصول و دنباله امر واقع است. یعنی، اینکه ما در چه شرایط تاریخی و مادی قرار داشته باشیم در شکل گیری ذهنیت ما موثر است. او بر عکس هگل انسان را مفعول شرایطی می داند که در آن قرار دارد اما مفعولی که می تواند با تکیه بر آگاهی طبقاتی خود به زایش تاریخی یاری دهد.

*

کسی که در طبقه سرمایه داران و متمولان زندگی می کند، نمی تواند رهیافتی اثر بخش و دائمی برای ریشه کن نمودن فقر ارایه دهد. چرا که فقر محصول انباشت ثروت در طبقه ی اوست. او قادر به درک حقیقت فقر و شرایطی که طبقه محروم در آن قرار دارد نیست از این رو راهکارهایش نمی تواند راهگشا باشد.

*

تئوری عدالت در اندیشه مارکسیسم، برای جامعه ای صنعتی طراحی شده است و نه جامعه ای فئودالی، کشاورزی و بدوی.

  • سید حسن کاظم زاده